۱۳۹۶ شهریور ۱۵, چهارشنبه

تفاوت میان «هیپوکراتس (Hippocrates)» و محمد ابن عبدالله






جاوید نامجو

چکیده:

در سده هفتم میلادی یک سری قانون های مدنی در حجاز نوشته شد که در کتابی به نام قرآن گردآوری شدند. این قانون ها به نام قانون های اجتمایی در مناطق زیر نفوذ حکومت های اسلامی اجرا میشد. در آن دوران همزمان نیز روش های درمانی سنتی برای درمان بیماران در مناطق زیر نفوذ حکومت های اسلامی گُسترده بودند. امروز پس از 14 سده بشر تجربه کرده است که نه آن قانون های شرعی که از قرآن الهام گرفته شده اند و در سرزمین های زیر نفوذ حکومت های اسلامی اجرا میشدند، پاسخگوی گرفتاری های بشر در سده بیست و یکم هستند و نه آن روش های درمانی سنتی در سده هفتم میلادی. در پیوند با قانون های شرعی، امروز بشر توانسته است قانون های مدنی کاملتری را بنویسد که ضامن دادگری اجتمایی، نگهداری از کرامت انسان و حقوق بشر هستند، و در زمینه پزشکی نیز بشر توانسته است به کمک تکنولوژی و دانستنی های نوین بسیاری از بیماری هایی را ریشه کن کند که در سده هفتم میلادی قربانی های فراوانی از انسان ها میگرفتند. اکنون پرسش این است:
چرا مومنین مسلمان هنگام بیماری هیچ تردیدی ندارند که با استفاده از تکنولوژی و روش های درمانی نوین درمان شوند، ولی در پیوند با قانون های مدنی پافشاری میکنند که همان قانون های دینی در جامعه اجرا شود که در سده هفتم میلادی در حجاز نوشته شده اند، با آنکه ناکامی این قانون ها در پاسخگویی به گرفتاری های بشر در سده بیست و یکم آشکار شده است؟

سرآغاز

مسلمان ها باور دارند که «یگانه راه نجات بشریت پیروی از قرآن است.»  بررسی قرآن از نزدیک نشان میدهد که این کتاب هیچ سخن نو و سودمندی برای بشریت به ارمغان نیاورده است، بجز تکرار افسانه های تورات و انجیل و زنده نگهداشتن آیین های بت پرستی مردم حجاز همانند آیین حج، روزه... و قربانی کردن جانداران و ادامۀِ پذیرش باورهای اشتباه بُت پرستان دربارۀِ جهان پیرامون و جهانی که آنها ناپیدا مینامیدند و و اجنه...
اکنون این پُرسش پیش میآید که آن «معجزه قرآن» که باید سبب رستگاری بشر شود چیست و کجاست؟ آیا تکرار افسانه های تورات و انجیل، پیشگویی های اشتباه دربارۀِ پیدایش هستی و جهان، افسانۀِ آفرینش انسان و جانداران روی زمین معجزه است؟ و یا چندتا حکم قضایی سنگدلانه همانند بریدن دست و پای دزد، زناشویی با دختران 9 ساله، شرعی کردن برده داری، قصاص، تقسیم ارث میان بازماندگان یک مُرده (که در پایان سهم میراثداران بیشتر از خود ارث میشود!) ؟ چرا مسلمانان میپندارند که «همه گرفتار های جامعه های متمدن بشری در سده بیست و یکم را میتوان به کمک چندتا دستور دینی قصاص و بریدن دست دزد، شرعی کردن برده داری گُشود،» احکامی که در سده هفتم میلادی نوشته شده اند؟
در سده هفتم میلادی در زمانیکه محمد بن عبدالله ادعای پیامبری و گرفتن وحی از آسمان را کرد، درک جامعه های بشری از علت بیماری های واگیر دار همانند فلج کودکان، سرخک، آبله، دیفتری، وبا، مرگی (جزام).... بسیار اندک بود، زیرا آنها دلیل بُنیادین این بیماری ها را نمیشناختند که میکروب ها و ویروس ها هستند؛ در نتیجه بسیاری از کودکان به سن یک سالگی نمیرسیدند، زیرا یک بیماری ساده سرماخودرگی، دیفتری و یا بیماری های سرخک و فلج کودکان سبب مرگ آنها میشد.
با نگاهی به نام پزشکانِ نام آور در جهان باستان با کسانی همانند «هیپوکراتس (سده پنجم پیش از میلاد)»، «گالن (سده دوم میلادی)، «پدانیوس دیسکوریدس (سده یکم میلادی)... آشنا میشویم. با آنکه درک پزشکان باستان از فیزیولوژی و آناتومی بدن انسان  نارسا و تشخیص آنها از دلیل بیماری ها اشتباه بود، ولی روش های درمانی آنها در سده هفتم میلادی در زمان محمد بن عبدالله در حجاز و در چهار گوشه و کنار جهان بکار بسته میشد.  از جمله روش های درمانی در آن زمان این بود که مردم حجاز میپنداشتند که شاش شُتر دوای هر دردی است؛ این روش درمانی به اندازه ای در حجاز گُسترده بود که حتی پیشکسوتان دین اسلام نیز آنرا سفارش کرده اند!!!!  اگر چه روش درمانی سفارش شده از سوی پزشکان در دوران باستان هر از گاهی و بگونۀِ بختکی برخی از بیماران را درمان میکرد، ولی رویهم رفته روش های درمانی آنها سبب پیشگیری از بیماری های واگیر دار و مرگ  بیماران به ویژه کودکان بیمار نمیشد که قربانی سرماخوردگی، دفیفتری، کُلورا، سرخک، آبله، فلج کودکی، .... میشدند.
امروز در سده بیست و یکم برای جامعه های بشری روشن است که روش های درمانی پزشکانِ باستان همگی اشتباه بوده و امروز دانش پزشکی به اندازه ای پیشرفت کرده است که علت این بیماری ها را که میکروب ها و ویروس ها هستند، شناخته و روش های درمانی درخور برای درمان این بیماری ها نوآوری کرده است. امروز پزشکی به اندازه ای پیشرفت کرده است که میتواند انسان هایی را که 50 سال پیش به نام مرده در سردخانه ها نگهداری میکردند، دوباره زنده کند...  و دیگر هیچ کودکی بر اثر سرماخوردگی یا سرخک و یا آبله و یا فلج کودکان جانش را از دست نمی دهد. اکنون بشر تنها در زمینه دانش پزشکی پیشرفت نکرده است، بلکه در زمینه نوشتن قانون های مدنی و دادگستری و اخلاقی هم پیشرفت کرده است که ضامن نگهداری از حقوق شهروندان و حقوق بشر هستند.
از سوی دیگر از روی تجربۀِ ناکام حکومت های دینی در سده اخیر میدانیم که نه تنها جامعه های امروزین با ساختارهای اقتصادی پیچیده را نمیتوان با چندتا حکم شرعی قرآن و دستور دینی همانند بریدن دست و پای دزد و قصاص، قرض الحسنه.... اداره کرد، بلکه این قانون ها حتی برای اداره یک روستای دور افتاده در سده هفتم میلادی در حجاز هم بسنده نبودند. و برای اداره جامعه های امروزی در سده 21 نیاز به قانون های کارشناسانه، پیچیده و کامل اقتصادی/ اجتمایی است. امروز ناکارآمدی روش های درمانی پیشنهاد شده از سوی پزشکان باستان و سفارش های درمانی پیشکسوتان دین اسلام برای مسلمانان آشکار شده است؛ و از سوی دیگر امروز تجربه های ناکام حکومت های دینی در دست هستند که میخواستند با الگوبرداری از احکام دین اسلام گرفتاری های جامعه های نوین را بگُشایند و رفاه، آسایش و امنیت برای شهروندان فراهم بیاورند. اکنون این پُرسش پیش میآید که چرا باوجود این تجربه های تلخ از حکومت های دینی، مومنین اجرای احکام دینی را به قانون های مدنی برتری میدهند، ولی آنها  هنگام بیماری بجای بکار بُردن روش های درمانی ناکارآمدِ پزشکان دوران باستان یا نوشیدن شاش شتر که در زمان محمد بن عبدالله در حجاز رایج و گُسترده بود، از روش های درمانی پزشکی نوین بهره میبرند؟
پاسخ به این پرسش ساده است: «هیپوکراتس» و پزشکان باستان هیچگاه ادعای آسمانی بودن روش های درمانی شان را نکردند، از اینرو مردم روش های درمانی این پزشکان باستان را «مقدس» بشمار نمیآورند و نگران چشمپوشی از آنها هم نیستند،  ولی در پیوند با محمد بن عبدالله او ادعای آسمانی بودن دستورهای دینیش را میکرد؛ و سوای این پیامبر اسلام پیوسته با تهدید های دوزخی کوشش میکرد که با یاری گرفتن از آسمان برای ادعای خودش اعتبار کسب کند. افسوسمندانه این روش جنگی/ روانی محمد بن عبدالله تا به امروز کارساز بوده است و تهدید انسان های کُنجکاو به شکنجه های دوزخی از سوی او سبب شده است که برای 14 سده میلیاردها انسان مذهبی ساده دل بجای اینکه به احکام ناقص و پر از کاستی و اشتباه قرآن شک کنند،  چشم و گوش بسته ادعاهای محمد بن عبدالله را بپذیرند.