۱۳۹۷ خرداد ۱, سه‌شنبه

سن عایشه و رسالت محمد بن عبدالله



جاوید نامجو
متاسفانه انجام یک گفتگوی سازنده با مسلمانان ساده نیست، زیرا آنها با زبان منطق و خرد بیگانه اند، از سوی دیگر هیچ دلبستگی هم به خواندن کتاب های تاریخی و معتبر دانشگاهی ندارند؛ همۀِ آگاهی های تاریخی مُسلمانان از روایت های اسلامی، کتاب های دینی و موعظه هایی که در پای منبر ملاها شنیده اند، فراتر نمیرود، و از سوی دیگر نه این روایت های اسلامی قابل اعتماد هستند و نه آن تاریخی که آنها به نام تاریخ اسلام به آن استناد میکنند راست است.
برای اکثر مسلمان ها که تا همین 20 سال پیش با قانون نگهداری از حقوق کودکان آشنایی نداشتند، هیچ اهمیتی نداشت که عایشه در هنگام زناشویی با محمد 6 ساله بود. ولی از زمانیکه مسلمانان با مسئله نگهداری از حقوق کودکان و جهانی شدن حقوق کودکان آشنا شده و به غیر اخلاقی بودن رفتار محمد در زناشویی به عایشه 6 ساله پی برده اند، آنها زمین و آسمان را برای ماله کشی و توجیه این رفتار زشت محمد بکار گرفته اند. در نتیجه مسلمانان برای این رفتار غیراخلاقی محمد چنین دروغ هایی میبافند که: عایشه در هنگام زناشویی با محمد 9 ساله، یا 18 ساله بود، برخی حتی میگویند که او 25 ساله بود!!!. ولی گزارش راستین را میتوان از کتاب المغازی نوشته محمد ابن عمر اوقدی بدست آورد که بیشتر تاریخ نویسان آغاز اسلام همانند صحیح بخارایی و تبری.... به او استناد کرده اند و در همین جمهوری اسلامی ایران هم انتشار یافته است. واقدی در کتاب المغازی به روشنی بیان میکند که عایشه در هنگام زناشویی با محمد 6 ساله بوده، بگونه ایکه خواستگاری محمد از عایشه سبب شگفتی ابوبکر نیز شد که در پاسخ به محمد گفت: «چگونه تو میخواهی با دختر من زناشویی کنی هنگامیکه ما برادر هستیم!!!» و محمد پاسخ داده است که: «ما برادران دینی هستیم و نه برادران خونی». تبری در کتاب تاریخ خودش از عایشه حکایت میکند که: «هنگامیکه رسول خدا به خواستگاری من آمد من درحال عروسک بازی با دیگر همبازی هایم بودم. مادرم مرا صدا کرد، سر و چهره ام را بشت و به من گفت که رسول خدا به خواستگاری تو آمده است. از امروز خانه او خانه توست.». اکنون باید از آنها که ادعا میکنند که عایشه هنگام زناشویی با محمد 9 ساله یا 18 ساله و یا 25 ساله بوده، پُرسید که در کجای جهان بچه های 9 ساله یا 18 یا 25 ساله عروسک بازی میکنند؟!!!
با آنکه مسلمانان عرب های پیش از اسلام را در چهارچوب جنگ هایِ تبلیغاتی به جهالت بدنام میکنند، ولی به واژگونۀِ  اتهام هایی که مُسلمانان به عرب های پیش از اسلام میزنند،  از جمله ویژگی های خوب عرب های نامسلمان تا پیش از اسلام رواداری (تحمل) و بُردباری (صبر) در برابر ادیان دیگر بود. تا پیش از پیدایش اسلام هیچ عربی در مکه به دین دیگری توهین نمیکرد. ولی محمد با سواستفاده از بُردباری مردم مکه، پیوسته به مقدسات آنها توهین میکرد. علت دشمنی مردم مکه با محمد باورهای دینی محمد و پیروانش نبود، بلکه خودکامگی او بود که از یک سوی ارج و احترام باورهای دینی مردم مکه را نگه نمیداشت و از سوی دیگر میخواست که همه مردم مکه تنها باور دینی او را بپذیرند. محمد از زمان ادعای پیامبری کردن تا هجرت به مدینه یازده سال در مکه موعظه کرد. در این یازده سال او نتوانست بیشتر از 11 تن پیرو پیدا خودکند. اگر مردم مکه با مسلمانان بدرفتاری کرده باشند، یا آنها را از مکه رانده باشند، علت این بدرفتاری، بدون شک نابُردباری یا عدم رواداری مردم مکه در برخورد با باورهای دینی محمد و پیروان او نبود، بلکه برهم زدن جو آرامش و امنیت و صلح در مکه بدست مسلمانان بود.

آیا رسالت پیامبری محمد جهانی بود؟
مسلمانان ادعا میکنند که «دین اسلام دارای بهترین قانون ها و برنامه های اجتمایی برای یک زندگی شرافتمندانه است و پیروی از قانون های دین اسلام سبب خوشبختی همه مردم در سراسر جهان خواهد شد.» اکنون پرسش این است که اگر قانون های دین اسلام دارای چنین ویژگی هایی هستند. چرا در آن 2 سال نخستینی که مسلمانان در مدینه میزیستند، اجرای قانون های اسلامی سبب بهبود بخشیدن به زندگی مسلمانان و مردم مدینه و شکوفایی اقتصادی در این شهر نشد؟ چه کسی بهتر از محمد میتوانست قانون های قرآن را مو به مو به اجرا درآورد؟ اگر قرآن دارای معجزه ای است، چرا محمد نتوانست که این معجزه را در عمل نشان دهد؟ در جهان راستین «معجزه» این نیست که محمد با یک «چشمک زدن یک درخت نخلی را از ریشه درآورد، یا ماه را دو شقه کند» بلکه معجزه این است که محمد بتوانست به پیروانش نشان دهد که از راه اجرای مو به موی دستورها و قانون های قرآن، مسلمانان به شکوفایی اقتصادی، آرامش، امنیت و بهبودی زندگی دست مییابند. ولی راستی این است که پس از 2 سال نماز خواندن و روزه گرفتن، پیروان محمد متوجه شدند که تنها با نماز خواندن و روزه گرفتن نمیتوانند شکم های گرسنه شان را سیر کنند، بلکه اجرای دستورهای دینی سبب بهبودی اقتصادی، آرامش، امنیت در زندگی آنها نمیشود؛ و از آنجا که دین اسلام هیچ برنامه اقتصادی برای تشویق پیروانش به کار کوشش نداشت تا همانند یهودیان مدینه به کشاورزی، بازرگانی، پیشه وری و شهرسازی....و آبادانی بپردازند، آسانترین راهکاری که به ذهن محمد رسید، حمله به کاروان های تجارتی و لخت کردن و غارت سرمایه های آنها بود. و شگفتی اینجاست که برای دستیافتن به چنین «پیروزی»، محمد مقدسات دینی خودش را که احترام به ماه های حرام بود، زیرپا گذاشت. غزوه بدر که نخستین پیروزی محمد در لخت کردن کاراوان های تجارتی مکه بود، 2 سال پس از هجرت و در یکی از ماه های حرام روی داد. محمد عمدا این ماه را برای این تازش برگزید، زیرا کاروانداران مکه با پیروی از آیین نیاکانشان یقین داشتند که در چهار ماه از ماه های حرام، عرب ها هیچ جنگ یا درگیری خونین باهم نخواهند کرد. از اینرو آنها شمار بسیار کمی نگهبان برای همراهی کاروان ها فرستاده بودند. محمد از این ساده دلی و خوش خیالی مردم مکه سو استفاده کرد، و از آنجا که محمد با آزمندی برای دستیافتن به مال و سرمایه های کاروانداران مکه، نمیخواست این «بخت» بدست آمده را از دست بدهد، او با پُشت پا زدن به مقدسات خودش که احترام به ماه های حرام بود، به کاروان های بی دفاع مکه تاخت و تاز کرد.

چکیده:
با آنکه مسلمانان کوشش میکنند با گزارش های دورغین عایشه را در هنگام خواستگاری محمد از او یک دختر بالغ و بُرنا نشان دهند، ولی معتبرترین کتاب تاریخ اسلام به نام المغازی نوشته محمد ابن عمر اوقدی نشان میدهد که عایشه در هنگام زناشویی با محمد کودک خردسال بود. دیگر اینکه، برخلاف ادعاهای مسلمانان که از غزوه های محمد به نام جنگ های دفاعی یاد میکنند، همۀِ این غزوه ها توجیه و سرپوشی برای آن دزدی ها و سرگردنه گیری هایی است که پیشگام آن خود محمد بود که هدفی بجز لخت کردن سرمایه های مردم نامسلمان مکه نداشت. تنها جنگی که مردم مکه در انجام آن پیشگام شدند، جنگ خندق بود که انجام نگرفت.
بیرون راندن مسلمانان از مکه نمیتواند دلیل موجه ای برای کاروان زنی های محمد باشند. اگر دین اسلام یک دین جهانی میبود و برنامه ای شایسته برای زندگی شرافتمندانۀِ همۀِ مردم جهان و راهکاری معجزه آمیز برای خوشبختی بشریت میداشت، محمد میتوانست با اجرای مو به موی قانون ها و دستورهای قرآن سبب شکوفایی اقتصادی پیروان خودش و مردم مدینه شود، تا مدینه الگو و نمادی برای بهزیستی و رفاه و آسایش همه شهرها و کشورهای جهان گردد و نه اینکه محمد  برای سیر کردن شکم های گرسنه پیروانش ناگزیر به سرگردنه گیری و لخت کردن کاروان های بازرگانی مردم مکه شود. متاسفانه با پیروی از همین سنت کاروان زنی و سرگردنه گیری رسول الله بود که پس از مرگ او، مسلمانان بجای کار و کوشش و سازندگی در کشور خودشان، صدور دینشان به کشورهای همسایه عربستان را بهانه ای برای غارتِ سرمایه های مردم نامسلمان در کشورهای همسایه و کشتار و به بردگی گرفتن آنها کردند.
پایان


۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۰, پنجشنبه

چگونه گوسالۀِ طلاییِ تورات در قرآن گوسالۀِ سامری شُد؟




جاوید نامجو
با آنکه مسلمان ها قرآن را بدون اشتباه و «معجزه آسمانی» میپندارند، ولی یک بررسی پژوهشی در قرآن نشان میدهد که این کتاب دارای اشتباه های تاریخی فراوانی است که افسوسمندانه از چشم مسلمانان به دور مانده است. یکی از این اشتباه ها افسانه «گوساله طلایی» است که در تورات بازگویی شده است. و با آنکه پژوهش های باستانشناسی نشان میدهند که موسی یک شخصیت افسانه ای است و بخش بُزرگی از داستان های تورات حقیقت تاریخی ندارند و افسانه های قوم یهود هستند که در پی هزار سال نوشته و گردآوری شده اند، با اینهمه پژوهش در قرآن نشان میدهد که نویسنده قرآن بسیاری از این افسانه های یهودی را با اشتباه رونوشت برداری و «کُپی پیست» کرده و به نام وحی آسمانی به قرآن افزوده است. یکی از این افسانه ها، افسانه گوساله طلایی است. تورات که گزارشگر اصلی این افسانه است، میگوید: «پس از نجات قوم یهود از بردگی در مصر و اقامت در بیابان سینا، موسی برای دیدار با یهوه (خدای یهودیان) و گرفتن فرمان های آسمانی از او به بالای کوه طور (کوه سینا) رفت، در این زمان برخی از یهودیان به برادر موسی، هارون، فشار آوردند تا با گردآوری جواهر های یهودیان یک گوساله طلایی برای پرستش آنها بسازد. پس از بازگشت موسی از کوه طور و مشاهدۀِ رفتار یهودیان که به آیین بت پرستی بازگشته بودند، او خشمگین شده و برای کیفر دادن یهودیان دستور میدهد که برای چند روز آنها همدیگر را بکشند، تا از باقی مانده آنها دوباره ملت «پاک شده» یهود را بسارد
 
نویسندۀِ قرآن با وام گرفتن افسانه گوساله طلایی و افزودن آن به قرآن، میگوید: «در زمان غیبت موسی، یک شخص سامری برای گمراه کردن یهودیان با جواهرهایِ گردآوری شده از میان یهودیان برای آنها یک گوساله ساخت که همانند یک گوساله زنده صدای گاو از خودش در میآورد.» بدینسان در گزارش قرآن، «هارون» هیچ نقشی در ساخته شدن گوساله طلایی ندارد و گوساله طلایی زنده میشود. جالب است بدانید که تورات در پیوند با زنده شدن این گوساله طلایی هیچ گزارشی نداده است، ولی این گزارش زنده شدن گوساله  نتیجه تخیلات  شخصی به نام «رابی اِلایژر (Pirqey Rabbi Eli'ezer § 45)» و در تفسیری است که بر این داستان تورات نوشته است. برپایه این تفسیر: «فرشته ای به نام «سامائل» در شکم این گوساله بود که سبب زنده شدن آن تندیس شُد.» اکنون به دلیلی که روشن نیست، یا اشتباه در تلفظ نام «سامائل» و یا دلیلی دیگر نویسندۀِ قرآن  نام «سامائل» را با «سامری» اشتباه گرفته و از آنجا که او بگونه جسته و گریخته از دشمنی میان یهودیان با «سامری ها» آگاهی داشته است و میدانست که پادشاه آنها به نام «جروبوم (Jeroboam)» گوساله پرستی را رواج داده است، نویسندۀِ قرآن این رویداد تاریخی را با افسانه گوساله طلایی درهم آمیخت و در نتیجه افسانه گوساله سامری را اختراع کرد!
گزارش های تاریخی میگویند که 12 قبیله یهودی برای زمانی در «یودآه (Judah)» دارای یک پادشاهی یکپارچه بوده اند، ولی بر اثر اختلاف میان 10 قبیله یهودی با پادشاهی در «یودآه» که در جنوب بوده است، آنها یک پادشاهی دیگر در شمال اسرائیل برپا میکنند که نخستین پادشاه این فرمانروایی که «جروبوم (Jeroboam)» نام داشت، گوساله پرستی را رواج میدهد. به این یهودیان که در شمال اسرائیل حکومت میکردند «سامریان» میگفتند. همانگونه که در بالا اشاره شد، با آنکه موسی و بردگی یهودیان در مصر یک افسانه است، حتی اگر ما افسانه موسی و ساخته شدن گوساله طلایی را بپذیریم، این رویداد میبایستیکه دستکم 500 سال پیش از برپایی فرمانروایی یهودیان «سامری» در شمال اسرائیل پیش آمده باشد [1].
ولی در این میان پاسخ مسلمان ها به این تناقض قرآن دلچسب است. آنها میگویند از آنجا که تورات با گذشت زمان تحریف و دستکاری شده است، تنها بُنمایه (منبع) و گزارش قابل اعتماد در پیوند با رویدادهایی که پیرامون «گوساله طلایی» پیش آمده اند، قرآن است. و باید تنها گزارش قرآن را باور کرد و نه گزارش تورات!!!!!

یاداشت
[1] https://www.pdf-archive.com/2017/12/24/the-original-sources-of-the-quran/