۱۳۹۶ بهمن ۳۰, دوشنبه

یک نگاه پژوهشی به تاریخچۀِ ساخته شدن شهر مکه و خانه کعبه



جاوید نامجو
مسلمانان ادعا میکنند که: [شهر مکه از زمان ابراهیم وجود داشته است. و در زمان ساخته شدن خانه کعبه در مکه در این شهر یک قوم عرب به نام «جُرهم» زندگی میکرد. اسماعیل در مکه زندگی کرد... و پس از مرگ «نابت بن اسماعیل (پسر اسماعیل)» ، قبیله «جُرهم» سرپرستی خانه کعبه را پذیرفت تا اینکه قبیلۀِ «بنی خزاعه» از یمن به مکه مهاجرت کرد و پس از شکست قبیله «جُرهم» آیین بت پرستی را در مکه گسترش داد. اما قبیله «جُرهم» موفق شد که پیش از عقب نشینی سنگ سیاه (حجرالسود) را در چاه زمزم پنهان کُند و آنرا با خاک پُر کند و 300 سال پس از آن این سنگ بدست «عبدالمطلب» پدربزگ پیامبر اسلام از چاه بیرون آورده شد و درجای ویژه آن در کنار خانه کعبه گذاشته شد!!!!!]
پیش از بررسی تاریخی این ادعا، میخواهم نشان دهم که نام «جُرهم» از کجا سرچشمه گرفته است. نام «جُرهم» برای نُخستین بار در یکی از سروده های «أمیه بن ابی الصلت» پسرخاله محمد نمایان شُد که او هم ادعای پیامبری میکرد [1]. افسانۀِ وجود قبیله «جُرهم» در مکه نخستین بار 90 سال پس از پیدایش اسلام بدست ابن اسحاق از نخستین گزارش نویس های اسلام بافته و به نام تاریخ اسلام بایگانی شد. سوای اینکه ابراهیم یک پیامبر افسانه ای است، تازه اگر ما ادعای وجود شهر مکه از زمان ابراهیم را هم بپذیریم، به این معنی است که این شهر کمابیش از 2500 سال پیش از زایش مسیح وجود داشته است. ولی من در یاداشت پیشین از راه بررسی تاریخ عربستان پیش از اسلام گزارشی دربارۀِ وجود حکومت های پادشاهی در عربستان از 3000 سال پیش از زایش مسیح را به شما نشان دادم که برپایۀِ آن نه در آثار و سنگنبشته های این پادشاهی ها که در نزدیکی شهر مکه پدیدار گشتند، و نه در گزارش های سالیانۀِ حکومت های آشور و بابل که پیوسته در جنگ و داد و ستد با جنوب، شمال و مرکز عربستان بودند، هیچ نامی از وجود شهر مکه نیامده است[2]. از اینرو یک ادعایی را که بر یک افسانه پی ریزی شده باشد، نمیتوان جدی گرفت. اگر ما همین افسانه وجود قبیله ای بنام جُرهم در مکه و پنهان کردن سنگ سیاه در چاه زمزم را بپذیریم، این پرسش پیش میاید که در آن 300 سالی که چاه زمزم با خاک پُر شد ه بود، چگونه مردم مکه و بادیه نشین های پیرامون این شهر آب مورد نیازشان را فراهم میآوردند؟ چگونه قبیله جُرهم توانست سنگ سیاه را با اینهمه اهمیتی که داشت، در هنگام گریز از شهر پنهان کند، بدون اینکه از چشم مردم مکه و قبیله بنی خزاعه پنهان بماند؟ برپایه همین گزارش افسانه ای میتوان به این حقیقت پی برد که تا سده چهارم میلادی نه چاه زمزمی در مکه بوده و نه خانه کعبه ای و نه سنگ سیاهی در کنار کعبه که نقش مهمی در آیین ستاره پرستی داشت. و چاه زمزم بایستی که نخست بدست پدر بزرگ پیامبر اسلام، عبدالمطلب کنده شده باشد. راستی این است که سنگ سیاه را یمنی ها سپس تر از یمن آوردند. همچنین گزارش های مستند تاریخی با رد این افسانه، نشان میدهند که از آغاز سده دوم میلادی با نمایان شدن نخستین نشانه های آسیب سد «مارب (پایتخت حکومت سبا)» مهاجرت قبیله های یمنی اوس و خزرج، بنی خزاعه و «Ozd» به عربستان آغاز میشود که بیشتر آنها از نوادگان خانوادۀِ « Amru bin Amer» بودند. قبیله های اوس و خزرج به سوی مدینه کوچ میکنند، به جایی که قبیله های یهودی بنی‌قینقاع، بنی‌قریظه و بنی‌نضیر ساکن بوده و آنجا را با کشاورزی آباد کرده بودند. ولی « Ozd» به سوی رشته کوه های السروات در نزدیکی یک منطقه به نام «Orfeh» میروند، در نزدیکی جایی که سپس تر مکه ساخته میشود. بنی خزاعه در ناحیه ای به نام الظهران جایگزین میشوند که در نزدیکی آن سپس تر شهر مکه ساخته میشود. برپایه گزارش تبری دقیقا در همین زمان (سده دوم میلادی) است که قبیله لخمیان (همبستۀِ پادشاهی ساسانی) از یمن به میانرودان مهاجرت کرده و خانواده « Amru bin Amer» از یمن بیرون میشوند[3].

ساخته شدن خانه کعبه بدست اسد ابو کرب (ابو کرب اسد) «توبا«
به واژگونۀِ باور برخی از مسلمانان اسد ابوکرب یک شخصیت افسانه ای نیست، بلکه او یک شخصیت تاریخی و یک پادشاه یمنی از دودمان حمیر بود که در میان سال های 435-410 میلادی فرمانروایی کرد. او کسی بود که خانه کعبه را ساخت [4]. یک دلیل استوار برای این گزارش این است که اسد ابو کرب کوشش کرد که با هدف کُنترل «شاهراه ادویه» از یمن به سوی شمال عربستان و «داسه بارور (Fertile Crescent) [5] فرمانرواییش را به سوی باختر عربستان گسترش دهد. اسد ابو کرب در سده پنجم میلادی شهرهای مهم در بخش باختری عربستان را همانند یثرب و مکه را تسخیر کرد. در هنگام تسخیر شهر مکه او هنوز دین یهود را نپذیرفته بود. با این هدف که بتواند دلبستگی مردم مکه را بدست آورد (که بخش بزرگی از آن یمنی های بنی خزاعه بودند) اسد ابو کرب خانه کعبه را برپایه آیین یمنی پرستش ستارگان، ساخت که برپایه آن کره ماه نماد الله بود، خورشید خانم نماد خدایگان الات بود و دو سیاره دیگر که منات و عزی دختران آنها را نمایندگی میکردند. از آنجا که مردم ستاره پرست یمنی مپنداشتند که سرچشمه سنگ سیاه (حجرالسود) کره ماه است، این سنگ نقش کلیدی و ارج فراوان در آیین ستاره پرستی مردم یمن داشت. در یثرب اسد ابو کرب با آیین دین یهود و استوره های آن همانند «گزارش پرندۀِ هدهد به سلیمان دربارۀِ وجود پادشاهی سبا»، آشنا شد. پیامبر اسلام این داستان را که در یکی از کتاب های افسانه ای دین یهود به نام «The second targum of esther» آمده است، به قرآن افزود. پس از اینکه اسد ابو کرب آیین یهود را پذیرفت [6] او افسانه ها و استوره های یهودی را با آیین ستاره پرستی مردم یمن درهم آمیخت. او میپنداشت با یک چنین آیین درهم آمیخته بتواند لگام باختر عربستان را آسانتر در دست نگهدارد که جایگاه زندگی قبیله های یهودی و یمنی های ستاره پرست بود. اسد ابو کرب سپس تر ادعای پیامبری کرد. در مکه در امتداد یکی از سخنرانی هایش برای اثبات ادعای پیامبریش گفت که: «خورشید در یک مُرداب سیاه (گل سیاه) فرومیرود.» پیامبر اسلام این افسانه را به نام وحی منزل به قرآن افزود [7]. ادعای پیامبری اسد ابو کرب تا زمان پیدایش اسلام از بسیاری از قبیله های عرب جدی گرفته میشد. حتی پیامبر اسلام از او به نام یک مسلمان و یک پیامبر راستین نام برده است [8] نشانۀِ دیگری که دلیلی بر پیوند میان آیین ستاره پرستی با خانه کعبه است، این است که درب اصلی خانه کعبه را «درب پرستشگران خورشید» مینامیدند؛ و همانگونه که میدانیم خورشید همسر الله بود. [9[
نقش آیین ستاره پرستی مردم یمن در ساخته شدن خانه کعبه را نمیتوان ندیده گرفت. پیامبر اسلام پذیرفته بود که سرچشمۀِ آیین دینی مردم مکه یک آیین یمنی است، که در بسیاری از حدیث هایی که از محمد بازگویی میکنند، بازتاب یافته است. بخارایی در چندین حدیث از محمد بازگویی کرده است که: «ایمان یمنی است، خرد یمنی است». و در حدیث دیگر گفته است: «آموزه ها دربارۀِ قانون های دادگستری یمنی است» [10[
 
یاداشت ها:
[1] Diwan Ummiah bin Abi al-Salt, ( Beirut-1938), page 58
[2]
جستحوی شهر مکه در عربستان پیش از اسلام
https://www.facebook.com/permalink.php?story_fbid=1877415869208958&id=100008216882167
[3]
ابن هشام (Ibn Hisham I, page 13)
Tarikh al-Tabari, I, pages 431 and 360 also mentioned the emigration to the area of Hira in Mesopotamia of
tribes descended from Maad bin Adnan from Yemen.
[4]
A. Jamme, W.F., Sabaean Inscriptions from Mahram Bilqis (Ma'rib), the Johns Hopkins Press, Baltimore, 1962,Volume III, page 387; there are also Texts numbered by G. Ryckmans after himself, G. Ryckmans, Le Museon 66(1953), pages 363-7, p1.V; quoted by K.A. Kitchen , Documentation For Ancient Arabia, Part I, Liverpool University Press, 1994, page 219

[5] دربرگیرندۀِ بخش‌های خاوری دریای مدیترانه، میانرودان و مصر باستان می‌باشد.
[6]
انگیزه پذیرش دین یهود از سوی اسد ابو کرب سیاسی بود، تا یمن بتواند در درگیری میان ساسانیان زرتشتی و ترسایان رومی بیطرف بماند.
[7]
تاریخ تبری Tarikh al-Tabari, I, page 429
[8] Halabieh I, page 280
[9] Halabieh I, page 236
[10] Al-Bukhari 5, page 122; Halabieh I, page 259


۱۳۹۶ بهمن ۲۷, جمعه

در جستجوی شهر مکه و نگاهی کوتاه به عربستان پیش از اسلام




جاوید نامجو
مسلمانان در چهارچوب جنگ های تبلیغاتی که هدف آن خوار کردن نامسلمانان و ساختن یک تاریخ دروغین برای دین اسلام است، پیوسته اینگونه وانمود کرده اند که تا پیش اسلام سوای مکه و مدینه، در عربستان هیچ تمدن مهمی وجود نداشته و مردم عربستان جاهل و وحشی بودند. ولی یافته های باستانشناسی واژگونۀِ این باور را نشان میدهند؛ این یافته ها از وجود نخستین تمدن های غنی و دودمان های پادشاهی در عربستان گُزارش میکنند. دیگر اینکه به دلیل کمبود بارندگی در عربستان شُمار یافته های باستانشناسی در این سرزمین حتی بیشتر از آثاری است که تاکنون از تمدن آشور و بابل در عراق بدست آمده است. در سنجش با دیگر ناحیه های عربستان، بخش باختری عربستان به ویژه ناحیه حجاز (مکه و مدینه) دارای کمترین درجه بارزندگی است. و کمبود بارندگی در عربستان در سنجش با اروپا سبب شده است که آثار باستانی در این سرزمین از آسیب به دست جُلبرگ ها و گُلنسنگ ها در امان بمانند. از اینرو باستانشناسان توانسته اند با بررسی وجب به وجب خاک عربستان ردپای تمدن های کُهن در این سرزمین را تا پیش از دوران آهن ردیابی کنند؛ این پژوهش های باستانشناسی وجود تمدن های کهن با دیرینگی 3000 سال پیش از میلاد در جنوب عربستان و شش سده پیش از میلاد در شمال عربستان را نمایان ساخته اند [1]. در پایین من تنها بگونه پهرست وار به برخی از این تمدن ها اشاره میکنم.
پادشاهی های جنوب عربستان
پادشاهی مگان (Magan). پادشاهی مگان در خاور عربستان (عمان امروزی) جایگزین شده بودند. از شهر «اور» که از ماندگارهای سومری ها در عراق است، سنگ نوشته های فراوانی دربارۀِ پادشاهی مگان بدست آمده است که دوران فرمانروایی آنها را میان سال های 2800 تا 2500 پیش از میلاد نشان میدهد. همچنین نوشته هایی از فرمانروایی اکدی ها (در عراق امروزی) بدست آمده که وجود پادشاهی مگان را تایید میکند.
پادشاهی عاد. این پادشاهی از سده دهم پیش از میلاد تا سده سوم میلادی در یمن امروزی، جنوب عربستان، فرمانروایی میکردند. یونانی های، همانند بطلمیوس (Ptolemy) و مصری های باستان از وجود این پادشاهی گزارش کرده اند.
پادشاهی ثمود: این پادشاهی به وسیله قبیله های عرب در دوران باستان پایگذاری شد. این پادشاهی از 3000 سال پیش از میلاد تا 200 سال پیش از میلاد سنگ نبشته های فراوانی در یمن و سراسر عربستان مرکزی از خودش برجای گذاشته که نشانگر رشد و نمو و پیشرفت این پادشاهی بوده است. از وجود این پادشاهی هم در قرآن یاد شده، و هم در گزارش های یونانی ها همانند «ارستو»، « بطلمیوس»، «پلینی» و هم گزارش سالانه آشوری ها که در آنجا «سارگون دوم» پادشاه آشوری از پیروزیش بر پادشاهی ثمود یاد کرده است. این قوم کمابیش تا سده ششم پس از میلاد مسیح وجود داشت تا اینکه از صحنه تاریخ ناپدید گشت.
پادشا معین ها: این پادشاهی از سده هفتم پیش از میلاد تا سده یکم پیش از میلاد در تاریخ نمایان شد. پایتخت این فرمانروایی شهر «Karan» بود اکنون به آن « Sa'dah » میگویند. این پادشاهی در شمال باختری یمن فرمانروایی میکرد؛ بیشتر شهرهای ان در امتداد « Wadi Madhab » در یمن بود. سنگ نبشته های آنها تا شهر « al-`Ula » در شمال باختری عربستان سعودی و همچنین در جزیرۀِ « Delos » در مصر پیدا شده است. زبان این مردم پیرامون سده نخست میلادی از میان رفت.
پادشاهی سبا: این پادشاهی از سده نهم پیش از میلاد تا تا سده سوم میلادی ((9th century BCE – 275 CE))  در یمن فرمانروایی میکرد. در زمان فرمانروایی سبا بازرگانی و کشاورزی در یمن به اوج شکوفایی رسید که به همراه آن ثروت و کامیابی برای مردم یمن به ارمغان آورد. کانون پادشاهی سبا در بخش جنوب باختری یمن بود، و پایتخت آن «مارب» نام داشت که امروز در نزدیکی شهر صنعاست. در دوران پادشاهی سبا به دلیل شکوفایی اقتصادی در یمن رومی ها از این کشور به نام «عربستان خُرم ( Arabia Felix )»  یاد میکردند.
پادشاهی «حضر موت (Hadhramaut)»: این پادشاهی از سده هشتم پیش از میلاد تا سده سوم میلادی در تاریخ نمایان شد. نخستین سنگنبشته که از این پادشاهی بدست آمده از آن سده هشتم پیش از میلاد است. در یک سنگنبشته دیگر که از آن سده هفتم پیش از میلاد است، میگوید که پادشاه « Yada`'il » از همبستگان یک فرمانروای سبایی به نام « Karab'il Watar » است. هنگامیکه فرمانروایی معین ها در سده چهارم پیش از میلاد کنترل راه های بازرگانی را بدست گرفتند، فرمانروایی «حضرموت» به دلیل سود اقتصادی همبسته آنها شد. ولی سپس تر خودسالار شُد. در سده یکم پیش از میلاد این فرمانروایی هدف تاخت و تاز یک پادشاه یمنی از فرمانروایی حمیر گشت، ولی توانست متجاوزین را به پس براند. در نیمۀ دوم از سده دوم میلادی فرمانروایی «حضرموت» سرزمین قبتان را ضمیمه خاک خودش کرد و با اینکار سرزمینش را به اوج گستردگی رساند. در سده سوم میلادی یک پادشاه حمیر به نام « Shammar Yahri'sh » فرمانروایی «حضرموت» را شکست داد، و بدینوسیله همه جنوب عربستان را یکپارچه ساخت.
پادشاهی اوسان: این پادشاهی در میان سده هشتم پیش از میلاد تا سده ششم پیش از میلاد در جنوب عربستان ( یمن امروزی) فرمانروایی میکرد و پایتخت آن « Hagar Yahirr » بود.
پادشاهی قبتان ها: این پادشاهی از سده چهارم پیش از میلاد تا سده سوم میلادی در جنوب عربستان (یمن) فرمانروایی میکرد. پادشاهی قبتان توانست از راه تجارت با صمغ کند (بخور) به ثروت و توانمندی اقتصادی بزرگی دست پیدا کند. پایتخت آن « Timna » نام داشت که در سر راه بازرگانی بود که از میان سرزمین های پادشاهی های سبا، حضر موت و معین ها گذر میکرد. خدای آنها « Amm » نام داشت. و آنها خودشان را فرزندان «Amm » مینامیدند.
پادشاهی حمیر: این پادشاهی از سده دوم پیش از میلاد تا آغاز سده ششم میلادی در یمن فرمانروایی میکرد. حمیرها بر علیه قبتان ها شوریدند و با سرنگونی پادشاهی آنها جنوب باختری یمن را یکپارچه کردند. آنها کنترل دریای سرخ و خلیج عدن با بدست گرفتند. پایتخت حمیر نخست شهر «ظفار» و سپس شهر «صنعا» شد. مرز سرزمین های زیر فرمان حمیر از یک سوی به خلیج پارس و از سوی دیگر به شمال عربستان میرسید.
پادشاهی اکسوم: این پادشاهی که در اتیوپی فرمانروایی میکرد، در سال های میان 525 تا 570 میلادی یمن را اشغال کرد. دلیل اشغال یمن بدست اکسوم این بود که یک پادشاهی از حمیر به نام «ذونواس» پس از پذیرفتن دین یهود فرمان به پیگرد و نابودی ترسایان در یمن میدهد؛ کشتار ترسایان سبب خشم پادشاه اکسوم میشود که مسیحی بود. او پیشگیری از ادامۀِ کشتار مسیحیان یمن را انگیزه اشغال این سرزمین میکند.
در سال 570 میلادی خسرو یکم با گسیل یک سپاهی به فرماندهی سپهبد «وهرز» به اشغال یمن بدست اکسوم ها پایان داد و ساسانیان تا سال 628 یمن را به کمک قبیله عرب لخمیان که همبسته ایرانیان بودند، به نام یکی از استان های ایران نگهداشتند.
پادشاهی های شمال عربستان
پادشاهی قیدار: این پادشاهی در سده هشتم پیش از میلاد در تاریخ نمایان شد. این پادشاهی دارای بهترین سازماندهی در میان قبیله های عرب بوده است و سرزمین های زیر فرمان آن از یک سوی به به خلیج پارس و بیابان های سینایی میرسید. اوج شکوفایی سیاسی/ اقتصادی آنها میان سده هشتم تا سده چهارم پیش از میلاد بوده است. سنگنبشته های آشوری از پادشاهان آنها نام برده اند. نخستین پادشاهان قیدار فرمانبردار آشور بودند، در سده هفتم پیش از میلاد شورش های فراوانی برای بدست آوردن خودسالاری از دست آشوریان انجام دادند. گفته میشود که پس از نمایان شدن حکومت نبطی ها در سده دوم میلادی در شمال عربستان آنها در این قوم ذوب شده باشند.
هخامنشیان در شمال عربستان.
بخش سرزمین های عربی زیر فرمان هخامنشیان از مصر آغاز میشد و سراسر میانرودان را در برمیگرفت. برپایۀِ گزارش هرودوت در هنگامۀِ لشکرکشی کامبیز به مصر در سال 525 پیش از میلاد او شمال عربستان را فرمانبردار خودش نکرد، اینکار بدست داریوش بزرگ انجام گرفت.
پادشاهی نبطی ها: این پادشاهی در سده سوم پیش از میلاد نمایان شدن. جایگاه این پادشاهی در اردون امروزی بود و مهمترین شهر آنها «پترا» نام داشت. سرزمین های زیرفرمان آنها مرزین بود به دریای سرخ و دریای مرده (در کناره های اسرائیل). این پادشاهی شکوفایی اقتصادیش را مدیون تجارت با ادویجات و سامانۀِ آبیاری پیشرفته ای که در کشاورزی نوآوری کرده بود.
قحطانیون: قبیله های لخمیان، غسانیان و کُنده ها جز واپسین قبیله های نامسلمان هستند که از یمن به شمال و جنوب باختری عربستان مهاجرت کردند. در دوران ساسانیان، ناحیه «پترای عربی (Arabia Petraea)» یک استان مرزی میان فرمانروایی روم و پادشاهی ساسانی بود. و از آغاز سده نخست میلادی این ناحیه زیر نفوذ غسانیان، عرب های مهاجر یمنی بود که همبسته رومیان شده بودند. لخمیان در عراق امروزی جایگزین شده و همبستۀِ پادشاهی ساسانی گشتند. مهاجرت کندها از یمن در بحرین به وسیله قبیله « Abdul Qais Rabi'a » متوقف شد، و آنها ناگزیر به بازگشت به یمن شدند. در یمن آنها همبستۀِ پادشاهی حمیر شده؛ پادشاهی حمیر گُذاشت قبیله کُنده ها به نمایندگی از خودش بر مرکز عربستان فرمانروایی کند. تا سال 525 میلادی که پادشاهی حمیر سرنگون شد، کنده ها به نمایندگی از پادشاهی حمیر بر شمال و مرکز عربستان فرمانروایی میکردند.
نتیجه:
با توجه به گزارش بالا که تاریخ تمدن ها و دودمان های پادشاهی عربستان را بازتاب داده است، این پرسش پیش میآید که چرا هیچ نامی از شهر مکه در این گزارش ها نیست، با آنکه مسلمانان ادعا میکنند که شهر مکه کمابیش 2000 سال پیش از میلاد بدست ابراهیم ساخته شده و سپس تر به یک شهر بازرگانی بزرگ و چهار راه تجارت در میان راه های بازرگانی در کنار دریای سرخ فراروییده است؟ مگر اینکه جایگاه نخستین شهر مکه کره مریخ بوده است، ولی پس از پیدایش اسلام آنهم در سده هشتم میلادی به زمین انتقال داده شده باشد!!! اگر شهر مکه 2000 سال پیش از زایش مسیح وجود میداشت، میبایستی در سنجش با منطقه های جنوبی و شمالی این شهر، که باستانشناسان دربارۀِ گذشتۀِ آنها سنگنبشته ها و یادگارهای فراوانی را پیدا و گُزارش کرده اند. یافته های باستانشناسی بیشتری در این شهر پیدا میشُد. با نگر به این راستی که شهر مکه در سر راه کاروان ها و در میانِ سرزمین هایِ پادشاهی عربستان ساخته شُد، و گُزارش های فراوانی دربارۀِ وجود این دودمان هایِ پادشاهی از چندین سده پیش از زایش مسیح در دست است ، نبودگی نام مکه روی سنگنبشته ها و گُزارش های دودمان های پادشاهی که در سراسر عربستان فرمانروایی میکردند، به ویژه شگفت انگیز است. و شگفت انگیز تر اینکه شهر مکه در جایی برپا شُده است که پُرآوازه ترین شهرهایِ جنوبی و شمالی عربستان با نام هایِ کدار و دِدان (Qedar and Dedan) بهمدیگر پیوند میداد.
یاداشت
[1]
https://www.saylor.org/…/08/HIST351-1.1-Pre-Islamic-Arabia.…


۱۳۹۶ بهمن ۲۳, دوشنبه

درخواستِ برگزاری رفراندوم زیر نظر سازمان ملل



نامه پانزده فعال سیاسی، مدافع حقوق بشر و سینماگر داخل و خارج ایران:
رفراندوم تحت نظارت سازمان ملل، راه گذار مسالمت‌آمیز از جمهوری اسلامی به یک دمکراسی سکولار پارلمانی
قریب چهاردهه از تاسیس جمهوری اسلامی مى‌گذرد؛ حکومتی که سودای اسلامی کردن، جایی برای جمهوریت آن باقی نگذاشته است. در این ۴۰ سال نه تنها از رنج و آلام اقشار مختلف کاسته نشده، بلکه با ایجاد زندگی دوگانه‌ و تشویق مداوم تظاهر به دینداری، در عمل، زندگی مردم دستخوش بحران‌ها و رنج‌های‌ متعددی شده است. مسوولان امر به علت جهالت و ناکارآمدی ساختاری و فساد نهادینه، از حل مشکلات زندگی روزمره و عادی جامعه عاجزند. تبعیض، فساد و اختلاس‌های نجومی بی‌داد می‌کند. محتواى بسیاری از قوانين ظالمانه، مولد تبعيض و مروج خشونت است. قوه قضاییه به جای اجرای عدالت و همين قوانين ناقص، مجری منویات سیاسی زمامداران شده است. افراد مختلف از زنان، وکلا، روزنامه‌نگاران، معلمان، دانشجویان، کارگران و کنشگران سیاسی و اجتماعی به اتهام انتقاد از مسوولان، روشنگری افکار عمومی، دعوت دولتمردان به جدایی نهاد دین از حکومت، و درخواست لغو حجاب اجباریِ زنان، تحت آزارهای مداوم قرار گرفته و بازداشت و با احکام سنگین روانه زندان شده‌اند.
مجموعه تجربیات ۴۰ساله، حاکی از اصلاح‌ناپذیری نظام جمهوری اسلامی ایران است؛ چرا که این نظام با پناه گرفتن در پشت مفاهیم الهی، استفاده ابزاری از دین، پیشه کردن دروغ  و تزویر و عدم شفافیت، به هیچ گرفتن افکار عمومی، پشت پا زدن به حکومت قانون و موازین حقوق بشر، نقض نهادینه آزادی و حقوق ملت، ناتوانی مفرط از حل بحران‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و انسداد کلیه روش‌های نظارت قانونی و اصلاح مسالمت‌آمیزِ امور، به مانع اصلی پیشرفت و رهایی ملت ایران تبدیل شده است.
به عقيده امضاکنندگان این بیانیه، راهكار برون‌رفت از اين مشكلات بنيادين، گذار مسالمت‌آميز از نظام جمهورى اسلامى به يك دموكراسى سکولار پارلمانى مبتنى بر آرای آزاد مردم، رعايت كامل حقوق بشر و رفع همه تبعيض‌هاى نهادينه به خصوص برابرى كامل زنان، قومیت‌ها، ادیان و مذاهب در همه زمينه‌هاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسی و اقتصادى است.
ما امضاکنندگان این بیانیه، با تکیه بر حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، خواهان برگزاری رفراندوم، جهت تعیین نوع حکومت تحت نظارت سازمان ملل متحد هستیم تا ملت ایران بتواند با تعیین نحوه حکومت مطلوب، خود مسوولیت سرنوشتش را بر عهده بگیرد و برای رفع بحران‌های موجود، تلاشی موثر و همگانی به عمل آورد.
امضاکنندگان:
نسرین ستوده (وکیل مدافع حقوق بشر ایران)
شیرین عبادی (وکیل مدافع حقوق بشر انگلستان)
نرگس محمدی (فعال مدافع حقوق بشر - زندان اوین)
پیام اخوان (وکیل بین‌المللی حقوق بشر - کانادا)
جعفر پناهی (کارگردان و فیلم‌ساز - ایران)
محسن سازگارا (فعال سیاسی - امریکا)
محمد سیف‌زاده (وکیل مدافع حقوق بشر - ایران)
حسن شریعتمداری (فعال سیاسی - آلمان)
حشمت‌الله طبرزدی (فعال سیاسی - ایران)
ابوالفضل قدیانی (فعال سیاسی - ایران)
محسن کدیور (فعال و نویسنده مخالف - امریکا)
کاظم کردوانی (جامعه‌شناس و پژوهشگر - آلمان)
محسن مخملباف (کارگردان و فیلم‌ساز - انگلستان)
محمد ملکی (فعال سیاسی - ایران)
محمد نوری‌زاد (فعال سیاسی و فیلم‌ساز - ایران)


رفراندوم و پُرسمان سازماندهی جنبش



جاوید نامجو
افسوسمندانه در میان آزادیخواهان به ویژه هواداران پادشاهی یک سوتفاهمی پیش آمده است که میپندارند منظور از رفراندوم امید به برگزاری آن بدست این حکومت دینی است، درحالیکه راستی این است که درخواست رفراندوم به این معنی نیست که این حکومت اسلامی آنرا برگزار کند و دوباره با فریب و نیرنگ از صندوق رای مشروعیتش را تایید کند، بلکه منظور این است که مردم ایران این پیام را به جهان برسانند که خواهان دگرگون شدن ساختار سیاسی ایران و گذر از این حکومت دینی و اشغالگر ولی با ابزارهای مدنی هستند؛ بیگمان به کمک سازمان ملل و نهاد های جهانی به ویژه پُشتیبانی های دولت آمریکا مردم ایران خواهند توانست با روش های مدنی و کمترین خونریزی و هزینه های جانی و مالی از کابوس این حکومت اشغالگر گذر کنند. حقیقت این است که هم اکنون یک نیروی مردمی برای دگرگون کردن ساختار سیاسی در ایران و پایان دادن به هستی این حکومت اشغالگر اسلامی آزاد شده است، ولی از آنجا که این نیروی مردمی دارای هیچگونه سازماندهی و رهبری نیست، این احتمال وجود دارد که یا سرکوب شود و یا راه رسیدن به هدفش بسیار طولانی گردد. تفاوت میان یک جنبش سازمان یافته با یک جنبش بی سازمان این است که یک جنبش سازمان یافته میتواند با یک فراخوان میلیون ها تن از شهروندان را به خیابان ها سرازیر کند و با اعتصاب های سراسری اقتصاد حکومت را زمینگیر کند، ولی یک جنبش بی سازمان در زمان کوتاه سرکوب شده و هزینه های فراوان جانی و مالی را بر دوش مردم خواهد گذاشت. اگر ما بتوانیم درخواست رفراندوم را به یک خواست سراسری در میان آزادیخواهان تبدیل کنیم، بسادگی خواهیم توانست آنرا به این حکومت اشغالگر تحمیل کرده و شرایط برگزاری آنرا نیز به این حکومت دیکته کنیم. دیگر اینکه شعار رفراندوم به این جنبش یک هدف و شناسه (هویت) میبخشد، که بسان یک پیکر یگانه عمل کند، شعار رفراندوم به این جنبش ارج و اعتبار جهانی خواهد بخشید؛ و همزمان رفراندوم همان شعار سرنگونی ولی از راه های مدنی و با هزینه کمتر است.
در سخن با هواداران پادشاهی میگویم که جایگاه شاهزاده رضا پهلوی تاج سر ما و سامانه پادشاهی هم آرزوی ما! ولی گرفتاری برخی از هواداران پادشاهی این است که آنها تفاوت میان رویا و واقعیت را نمیدانند. راستی این است که ما هم اکنون برای گذار از این حکومت دینی به یک برنامه عملی نیازمندیم تا بتوانیم جنبش را سازماندهی کنیم و با کمترین هزینه از این تنگنا گذر کنیم. اگر هم اکنون که تنور جنبش داغ است، آزادیخواهان نتوانند با کمک آتش برافروختۀِ جنبش «نان آزادی»| را بر تنور جنبش بچسبانند، پس از گذشت اندک زمانی آتش جنبش فروکش کرده و تنور جنبش سرد خواهد شد، در نتیجه باید تا 10 سال دیگر برای جنبش دیگر منتظر ماند.
من بارها تکرار کرده ام که منظور از شعار رفراندوم اجرای آن بدست این حکومتِ اشغالگر نیست. زیرا روشن است که این حکومت دینی هیچگاه یک رفراندومی را که نتیجه آن کنار رفتن آخوندها از قدرت باشند، برگزار نخواهد کرد. ولی این شعار یک استفاده عملی برای آزدیخواهان دارد: این شعار میتواند آزادیخواهان را پیرامون یک خواست مدنی سازماندهی کند و تبدیل به یک پیکر یگانه سازد تا درخواست خودشان را رسانه ای و در پیش دید کشورهای آزاد جهان آشکار و جهانی کنند و همچنین درخواست پُشتیبانی جهانی کنند.
همانگونه که در بالا گفته شد، تفاوت میان یک جنبش سازمان یافته با یک جنبش بی سازمان این است که یک جنبش سازمان یافته میتواند با یک فراخوان میلیون ها تن از شهروندان را به خیابان ها سرازیر کند و با فراخوان برای اعتصاب های سراسری اقتصاد حکومت را در یک زمان کوتاه زمینگیر کند، ولی یک جنبش بی سازمان در زمان کوتاه سرکوب شده و هزینه های فراوان جانی و مالی را بر دوش مردم خواهد گذاشت. آن کسانیکه مخالف شعار رفراندوم هستند، یا پافشاری میکنند که درخواستِ رفراندوم باید پس از سرنگونی این حکومت دینی پیشکشیده شود، لطفا بگویند که برنامه آنها برای سامان دادن به جنبش آزادیخواهی مردم ایران چیست؟