۱۳۹۷ فروردین ۷, سه‌شنبه

سرچشمه های بُنیادین قرآن




نویسنده: William Distall
برگردان: جاوید نامجو

بخش دوم
نقش باورها و آیین های عرب های باستان در ساخته شدن دین اسلام
چکیده 
با آنکه مسلمانان ادعا میکنند که اسلام یک برنامۀِ نوینِ زندگی را برای بشریت به ارمغان آورد، ولی با بررسی باورها و آیین های دینی عرب های باستان متوجه میشویم که بخش بُزُرگی از آیین های دین اسلام وام گرفته از سُنت های عرب های پیش از اسلام است؛ برای نمونه از باور به الله و اجرای آیین حج، نگهداشتن ماه ها حرام، روزه در ماه رمضان گرفته تا چند همسری، برده داری، بریدن دست دُزد......

سرآغاز
برای اینکه بتوانیم شکل گرفتن گام به گام اسلام در ذهن محمد را بفهمیم، و کشف کنیم که برای نوشتن قرآن او از چه سرچشمه هایی وام گرفته است، نیاز است که در آغاز با باورها و آیین های دینی عرب های پیش از اسلام آشنا شویم که محمد در میان آنها زاده و پرورده شُد.
مردم عربستان دارای یک سرچشمۀِ قومی مشترک نبودند؛ نویسندگانِ عرب رویهم رفته آنها را به عرب هایِ ناب (خالص) یا نژاده و مردمیکه از کشورهای دیگر به عربستان آمده بودند، و عرب شده بودند، بخشبندی میکردند.
برخی از عرب ها ریشه سامی داشتند و برخی دیگر ریشه در اقوام «حمیرا»  که همخانواده با مردم اتیوپی بودند. سنگ نبشته هایی در دست هستند که گزارش دربارۀِ کشورگشایی های پادشاهان سومری در عربستان میدهند و همچنین اشغال بیابان هایِ سینا و شمال و باختر عربستان بدست پادشاهانِ مصری بیانگرِ این حقیقت است که مردمِ عربستان از اقوام گوناگون ساخته شده بودند. در دورانِ پادشاهیِ کوش (که از اتیوپی سرچشمه میگرفتند) در بابل مردمِ عربستان تاثیرهایِ فراوانی از تمدن، بازرگانی و باورهایِ دینی آنها گرفتند؛ دیرینه ترین نوشته هایی که در عربستان پیدا شده اند نشان میدهند که باور به خدایِ «سین (Sin  که خدای ماه بود و باور به خدای «ایشتار» که نخست از سوی سومریان پرستش میشد و سپس از سویِ بابلی ها و مردم سوریه، در عربستان گسترش یافته بود. جدا از وجودِ برخی از عرب هایی که ریشه در قوم «حمیرا» داشتند، بخش بزرگی از مردم عربستان دارایِ ریشۀِ سامی بودند که در زبان، ویژگی ها و دین آنها تجلی یافته بود.
تبری، ابن هشام و دیگر تاریخ نگاران عرب دربارۀِ آیین هایِ باستانیِ برخی قبیله هایِ عرب برای ما گُزارش کرده اند، به ویژه دربارۀِ آن قبیله هایی که در شمال و بخش باختریِ عربستان میزیستند. گُزارش های این تاریخ نگاران با گُزارش هایِ تورات هماهنگی دارند؛ با استناد به این گزارش ها میتوان باور کرد که سرچشمۀِ بیشینۀِ این قبیله ها به «جوکتان (Joktan)، [1] یا به اسماعیل، یا دیگر فرزندان ابراهیم از پُشتِ «کتوراه (Keturah)» باز میگشت. حتی آن قبیله های عرب که چنین تبارنامه هایی هم نداشتند، این چنین ادعاهایی را میکردند. قیبله قریش، که قبیله محمد بود، ادعا میکرد که سرچشمۀِ آن از راه اسماعیل به ابراهیم میرسد. با آنکه ارزیابی دُرُستِ این تبارنامه ها امکان پذیر نیست، ولی راستی این است که چنین باوری سبب شُد که محمد تا اندازه ای از پیشوازی (اقبال) همگانی برخوردار شود، هنگامیکه او ادعا کرد که از سویِ آسمان ماموریت یافته تا مردمان پیرامونش را به «دین ابراهیم» فرابخواند، به دین کسی که آنها افتخار میکردند که از او سرچشمه گرفته اند.
بنگر میآید که دلیلِ خوبی برایِ پذیرفتنِ این باور وجود داشته باشد که دینِ نُخستین فرزندان «شِم (Shem)» پَرَستِشِ خُدایِ یگانه بود [2]. با آنکه آیین چندخُدایی حتی بسیار زود به عربستان اَندَر شُد، بدون شک تا اندازه ای از راه تأثیرِ بیگانگان که هم اکنون به آن اشاره شد، با اینهمه باور به یک خُدایِ راستین هرگز از ذهنِ عرب ها ناپدید نگشت. بیشینۀِ پیمان نامه ها میان قبیله هایِ گوناگون بدینگونه تایید میشُد که به نام خُدا (الله) سوگند میخوردند؛ و دُشنامی همچون «دُشمن خُدا»، بدترین توهینی بود که میتوانست بکار بُرده شود. این امکان هم هست که ما در کتاب ایوب نشانه هایی را بر این پایه پیدا کُنیم که حتی خیلی زودهنگام پَرَستِش ماه، خورشید و ستارگان به این کشور راه پیدا کرد (Job xxxi. 26-8). گُذشتهنگار یونانی، هرودوت (Book III., cap. 8) به ما گُزارش کرده است که در دوران او عرب ها دوتا خُدایگان (بُت) پرستش میکردند، یک بُت مَرد و یک بُت زن؛ هرودوت این خدایان را با خدایان یونانی «دیونیسوس (Dionysos)» و «اورانیا (Ourania)» همانند میدانست. هرودوت گُزارش کرده است که این دو بُت در میان عرب ها نام های ویژۀِ  عربی « Οροτσλ » و « Αλελστ» داشته اند. گمانه زنی فراوانی وجود دارد که « Αλελστ» همان «الاتو (Allatu)» خدایگان بابلی باشد که قرآن آنرا  «اَلات (Al-lat)» نامیده است [3]. و نیاز به گُفتن است که از واژۀِ «اَلات» چنین برمیآید که شکل مونث شُدۀِ «الله» بوده است.
واژۀِ «الله» خودش شکل کوتاه شُدۀِ «ال الاه» است؛ این واژه در هَمۀِ زبان هایِ سامی (با اندکی دگرگونی)، با وات (حرف) اشارۀِ «ال» در پیشوند، برای خدا بکار بُرده میشود؛ واژۀِ «الله» کاملا سنجش پذیر است با همتای آن در زبان یونانی «δΘεοs» . این نام «Αλελατ» که هرودوت برای ما گزارش کرده است شکل کوتاه نَشُده و مونث از نام نَرینۀِ (مذکر) خداست [4]. این امکان هست که عرب هایی که هرودوت دربارۀِ آنها گزارش کرده است [5] هماهنگ با آیین سامی ها در بابل برای خُدایِ مردانه شان یک همسر زن نیز برگُزیده باشند؛ بابلی ها این آیین را از سومریان آموخته بودند که برایِ هر خُدایگان مرد باید یک همسر زن نیز وجود داشته باشد[6]، همانگونه که ما امروز در آیین هندوها مشاهده میکنیم. از سوی دیگر ما حق نداریم باور کُنیم که چنین آیینی در میانِ همۀِ عرب ها رسم بوده است. بیگمان چنین آیینی در زمان محمد وجود نداشت، زیرا نه قرآن و نه ماندگارهای ادبی از سُروده هایِ باستانی عرب ها رَدی از چنین باوری را به ما نشان میدهند. بنگر میآید که «الله» تنها بوده و قابل دسترسی نبوده است؛ و خُدایگانی (بُت هایی) که ویژۀِ قبیله های گوناگون بودند و جایگاه پایین تری داشتند، به نام میانجیگر میانِ بُت پرستان و «الله» پرستش میشُدند. خُدایگانِ بیشماری وجود داشتند؛ مهمترین آنها «وود»، «یااوک»، «هوبَل»، «لات»، «منات» و «عزی» بودند. قرآن عرب های بُت پرست را سرزنش میکند [7] که آنها «لات»، «منات» و «عزی» را به نام «دُختران خدا» پرستش میکُنند. اگر ما بخواهیم به کمک سُروده هایی که در میانِ عرب ها در دوران محمد رایج بودند، دربارۀِ اندیشه های آنها داوری کُنیم، عرب هایِ پیش از اسلام آدم های مذهبی نبودند، ولی هنگام بجای آوردن آیین های دینی، آنها خُدایگانی را که جایگاهی پایین تر از «الله» داشتند، پرستش میکردند، با آنکه هیچ تردیدی وجود نداشت که رویکردِ نیایش هایِ آنها به سوی خود «الله» بود، اگرچه با میانجیگری خدایگان انجام میگرفت. عرب ها خُدا را «الله تعالی» مینامیدند یا «بالاترین خدا»؛ و بدون شک این فرنامِ (عنوان) او بسیار کُهن بوده است [8]. این گمانه زنی دُرُست نیست که عرب ها برای نُخستین بار به وسیلۀِ محمد با یگانی خُدا آشنا شُدند. ضمیرِ اشارۀِ «ال» در واژۀِ «الله» نشان میدهد کسانیکه این واژه را بکار میبُردند تا اندزه ای از یگانگی خُدا آگاهی داشتند. اکنون روشن است که مُحمد این واژۀِ «الله» را نوآوری نکرد، بلکه، همانگونه که ما پیش از این گفته ایم، در زمانیکه محمد برای نُخستین بار ادعا کرد که پیامبر است (پیامبری که از آسمان ماموریت دارد)، واژۀِ «الله» در میانِ دوستان و همشهریان او رایج بود. برای اثبات این گفته نیازی نیست که راه دوری برویم. پدَرِ خودِ مُحمد که پیش از زایشِ فرزندش مُرد، «عبدالله» نام داشت که به معنی «خدمتگذار الله» است [9]. و بنگر میاید که در مدت زمان درازی پیش از دورانِ محمد خانه کعبه یا پرستشگاه مکه را «بیت الله» یا «خانه الله» مینامیدند. یک روایت عربی ادعا میکُند که ابراهیم و فرزندش اسماعیل یک پَرستشگاهی را برای پَرَستش خدا در همانجایی ساختند که خانه کعبه نام دارد. با آنکه ما نمیتوانیم به این ادعا ارزش تاریخی ببخشیم، با اینهمه، این روایت دستکم دیرینگی این مکان را در جایگاه یک پرستشگاه نشان میدهد، اگرچه سرچشمۀِ آن در افسانه ها ناپدید شده است. به احتمال فراوان، خانۀِ کعبه آن مکانی است که «دیودوروس سیکولوس (Diodorus Siculus)» به آن اشاره کرده است [10]؛  برپایۀِ گُزارش او یک پرستشگاه یا آرامگاهی در این مکان وجود داشت که هَمۀِ عرب ها ارج ویژه ای به آن میدادند. در کتاب «مُعلقات» که گردایه ای سُروده هایِ دوران پیش از اسلام است و به ما رسیده اند، واژۀِ «الله» بگونۀِ پیوسته پیش میآید [11]. و ابن اسحاق، از دیرینه ترین زندگینامه نویسنان محمد است که برخی از کارهای به یادگار ماندۀِ او به ما رسیده است؛ ابن هشام با استناد به ابن اسحاق میگوید هنگامیکه  قبیله هایِ بنی کنانه و قریش آیین های دینی شان را بجای میآوردند که به نام «احلال (Ihlal)» شناخته شده بود، عادت داشتند که خُدا را با چنین واژه هایی صدا کُنند[12]: «لبیک، اللّهُم!» - که به این معنی است: «ای خُدا! ما در اینجا باشنده هستیم که در خدمت تو باشیم؛ ما در اینجا هستیم که در خدمت تو باشیم! تو شریکی نداری بجز شریک ترس تو؛ تو مالک او هستی و هرچه که او مالکش است.» ابن اسحاق دُرُست گفته است که با این سُخن آنها باورشان به یگانگی «الله» را گواهی میدادند. ولی ابن اسحاق روشن نمیکند که منظور از بیان این جمله چه چیزی بوده است: «شریک ترس تو». ولی میشود اینگونه گمان کرد منظور او اشاره به برخی از خدایگان (بُت ها) با درجه پایین تر بوده است که ازآن قبیله های دیگر بوده اند. ولی به هر روی، زبانی که در اینجا بکار گرفته شُده است، به روشنی نشان میدهد که آن «وجودی (بُتی)» که به آن اشاره میشود، در یک جایگاه برابر با خُدا (الله) نشانده نَشُده است. از اینرو دینِ عرب هایِ کُهن دقیقا سنجش پذیر است با آیین پَرَستِش «مقدسین» در کلیساهایِ یونان و روم؛ آیین پَرَستشِ مقدسین در دوران مُحمد و همین دورانی که ما در آن زندگی میکنیم، بدون توجه به آموزه های قرآن، حتی هم اکنون در میان مسلمان ها یک آیین چیره و گُسترده است. ولی در این موردها، پَرَستِش «مقدسین» یا خُدایگانی که درجه پایین تر از خُدا داشتند، به معنی رَدِ یگانگی و بَرتَرین جایگاهِ خُدا نبود، زیرا این خُدایگان تنها به دلیل میانجیگری شان در میان خُدا و انسان، دارای ارج و احترام بودند. گُزارش های «شهرستانی» دربارۀِ آیین های دینی عرب هایِ پیش از اسلام کاملا تاییدی بر این دیدگاه است [13]. او باشندگانِ (ساکنان) عربستان را به کیش ها و دسته هایِ گوناگون بخشبندی میکند، که باورهای دینی بسیار گوناگونی داشتند. برپایۀِ گزارش «شهرستانی» برخی از آنها هَستی یک آفریننده، فرستاده شدن پیامبران و روز رستاخیز (معاد) را رد میکردند. آنها بر این باور بودند که طبیعت بخشایندۀِ زندگی است و «زمان» نابود کُنندۀِ جهانی است (زمان سرانجام همه چیز را نابود خواهد کرد). برخی دیگر به یک آفریننده باور داشتند، ولی آنها این اندیشه را رد میکردند که خُدا از راه فرستادنِ پیامبرانی که از سوی او ماموریت دارند، خواسته های خودش را آشکار میکُند. باز، برخی دیگر بُت ها را پرستش میکردند؛ هر قبیله ای دارای بُت خودش بود. برای نمونه، قبیلۀِ «کالب» بُت های «وود» و «سووا» را پَرَستِش میکرد، و قبیلۀِ «مدحج» بسان مردم یمنی بُت «یاقوت» را پرستش میکرد. قبیلۀِ «دولکیلا (Dhu'lkila')» در کشور حمیر بُت «نصر» را پرستش میکرد، و قبیلۀِ «همدهَن (Hamdhan)» بُت «یا اوک»؛ قبیلۀِ «ثقیف» در شهر «طائف» بُت «الات» را پرستش میکرد، درحالیکه بُت «عزی» خُدایگانِ پُشتیبانِ قبیله های «بنی کنانه» و «قریش» بود. قبیله های «اوس» و «خزرج» بُت های «منات» و «هُبَل» را در جایگاه بُزرگترین خُدایان پرستش میکردند. تَندیس «هُبَل» را روی بام خانۀِ کعبه در جایگاهی که به خوبی قابل مشاهده بود، گذارده بودند. نام خُدایگان دیگر «آصف» و «نیلا (Naila')» بود. برخی از قبیله های عرب زیر تأثیر فرهنگی شهرک های یهودی در همسایگی شان بودند، و آموزه های دینی آنها را کم یا زیاد پذیرفته بودند. برخی قبیله های دیگر مسیحی شُده بودند، زیرا همسایگان آنها دین مسیح را پذیرفته بودند. دوباره، برخی از قبیله ها زیر تأثیر دین صابئین بودند، و آیین ستاره بینی را دُنبال میکردند، بدینگونه که حرکتِ سیاره ها و ستارها برای آنها نشانه های آسمانی برای فالگیری بودند و حرکت این اجرام آسمانی را راهنمای رفتار و تصمیم گیری های مهم در زندگی کرده بودند. برخی از قبیله هایِ عرب فرشتگان را پرستش میکردند، و برخی جن ها و ارواح خبیث. ابوبکر که سپس تر نُخستین خلیفۀِ مسلمانان و یا «جانشین رسول الله» شُد، زمانی به دلیل مهارتش در تعبیر و تفسیر رویاها نام آور شُده بود.
یک داستانی [14] که از سوی بسیاری از نویسندگانِ عرب بازگویی شده است، که برخی از آنها از بهترین مفسرین قرآن هستند، نشان میدهد که تا چه اندازه عرب هایِ دورانِ محمد (حتی آنها که دُشمن خونین او در مکه بودند، و یارانِ محمد را ناگُزیر کردند که برای نگهداری از جانشان به حبشه بگُریزند) برای پرستش بُزرگترین خدا (الله تعالی) به محمد پیوستند، هنگامیکه محمد به این توهم دامن زد که برای اندک زمانی دست از دُشمنی با بُت هایِ درجه پایین (ولی مورد احترام عرب ها) برداشته است. گزارش میشود که محمد یک روزی برای نیایش به خانه کعبه رفت؛ خانه کعبه در آن زمان بُزرگترین پرستشگاه در مکه بود، و خانوادۀِ او از این مکان نگهداری میکرد. در آنجا او خواندن سورۀِ 53 قرآن به نام «نَجم» را آغاز کرد. گفته میشود هنگامیکه محمد درحالِ خواندن آیه های 19 و 20 از این سوره با این معنی بود: «آیا شما لات، منات و عزی.... را ندیده اید؟»، شیطان بر محمد چیره شد و او را به بیان این آیه ناگزیر کرد: «اینها برترین زیبایی ها هستند، و براستی که میانجیگری آنها مایۀِ اُمید است.» با شنیدن این جمله ها همۀِ عرب هایی که در آنجا باشنده بودند محمد را در نیایش به سوی خدا همراهی کردند، و این شایعه در چهارگوشۀِ عربستان گُسترده شد که آنها اسلام را با آغوش باز پذیرفتند. برای دُرُستی این داستان گواهی تاریخی وجود دارد و با احتمال فراوان حقیقت دارد. ولی به هر روی، وجود این داستان نشان میدهد که دُشمنان محمد هیچ دُشواری برای پذیرش آموزه هایِ او در پیوند با وجود خُدایی به نام «الله» و برترین جایگاه او نداشتند؛ و همچنین اینکه عرب ها بُت های دیگری را برای پادرمیانی با «الله» پرستش میکردند که درجه پایین تری داشتند. ادامۀِ این داستان بدینگونه است که محمد بزودی آیه هایی را که او در ستایش از وجود و جایگاه خدایگان بیان کرده بود، پس گرفت، و بجای آنها این آیه ها را به آن سوره افزود: « آيا [به خيالتان] براى شما پسر است و براى او دختر؟ در اين صورت اين تقسيم نادرستى است. [اين بتان] جز نام هايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نامگذارى كرده‏ ايد [و] خدا بر [حقانيت] آنها هيچ دليلى نفرستاده است [آنان] جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است پيروى نمى كنند با آنكه قطعا از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است.» [15]
ابن اسحاق، ابن هشام و نویسندگان عرب رویهم رفته بر این باورند که عرب های پیش از اسلام، و به ویژه آنها که افتخار میکردند که از تبار اسماعیل هستد، در آغاز تنها خُدا را پرستش میکردند، ولی پس از گذشت زمان آنها گرفتار بُت پرستی و باور به چَندخُدایی شُدند-اگر بشود این واژه «بت پرستی» را به چنین آیینی نسبت داد- آنها به هر روی همیشه بیاد میآوردند که «الله تعالی»  برتر از بُت ها و فرمانروا بر همۀِ بُت هایی بود که آنها در آیین های دینی شان پرستش میکردند.
هنگامیکه ما تاثیر آیین های دینی یهود و ترسایی بر اندیشه و روانِ محمد را مورد توجه قرار میدهیم، ما در مییابیم که این دین ها بدونِ شک سبب نیرومند شدن باور او به یگانه پرستی شده اند. ولی یگانه پرستی یک باور نو در میان عرب های آن زمان نبود، زیرا، همانگونه که ما دیدیم، آنها همیشه به یگانه پرست بودن اعتراف میکردند؛ دستکم در تئوری. با این وجود شُمار بُت های درجه دوم (زیر دست) که آنها پَرَستش میکردند بسیار فراوان بود؛ گفته میشود که شمار آنها کمتر از 360 بُت در خانۀِ کعبه نبود، خانه ایکه به کانونِ گردهم آمدنِ بُت هایِ همۀِ قبیله های عرب تبدیل شُده بود. افزون برآن، هیچ تردیدی وجود ندارد که این بُت هایِ محلی و بُت هایِ قبیله ای از نگاهِ بخش بُزرگی از توده هایی که «الله تعالی» را پرستش میکردند، در سایۀِ «الله» میایستادند ( و از اهمیت کمتری برخوردار بودند).
به هر روی باید یادآوری شود که، دُرست یا اشتباه، نُخستین گُذشتهنگاران عرب ادعا میکنند که هنگامیکه اسلام پدیدار گشت، «پذیرفتنِ شریک برای خُدا» تازه در عربستان رسم شُده بود. از محمد روایت شُده است [16] که بُت پرستی از کشور سوریه به عربستان راه یافته است، و او از کسانی نام بُرده است که نقش مُهمی در وارد کردن این آیین به عربستان داشته اند. گفته میشود که این رویداد کمابیش پانزده نسل پیش از محمد انجام گرفته است. یک استثناء در این ادعا، آیین سنگ پرستی و گرامیداشتن سنگ های «مقدس» در عربستان است. آیین سنگ پرستی در دوران «ابراهیم» در میان مردم فلسطین رواج داشت، و بدون شک این آیین در عربستان از آیین های بسیار کُهن بوده است. ابن اسحاق [17] میگوید در میانِ مردم مکه رسم بود که هنگام سفر با خودشان سنگ هایی را از خانۀِ کعبه حمل کُنند، و آنها را ارج بدارند، زیرا این سنگ ها از خانۀِ کعبه یا پرستشگاه مقدس سرچشمه میگرفتند. هرودوت [18] دربارۀِ این آیین عرب ها سُخن گفته است که هنگامیکه میخواستند بگونۀِ رسمی سوگند بخورند، هفت سنگ را گواه میگرفتند. آن ارجی که زیارت کُنندگانِ مُسلمان به سنگ سیاه میدهند (یک سنگ آسمانی که در دیوار خانه کعبه کارگذاشته شده است) که بخشی از آیین حج است، یکی از آیین های فراوان اسلامی است که ریشه در آیین عرب های پیش از دوران محمد دارد. بوسیدن سنگ سیاه، آیینی که زیارت کُنندگان مُسلمان انجام میدهند، یک یادگار عملیِ زیارت کردن از دوران کُهن است، که در عربستان و دیگر کشورها انجام میگرفت. در دورانِ پیش از محمد دربارۀِ این سنگِ سیاه روایت های فراوانی بازگویی شده اند، که هنوز جدی گرفته میشوند. یکی از این روایت ها میگوید که این سنگ از بهشت سرچشمه میگیرد، و در آغاز کاملا سفید بود، ولی به دلیل افزایش گُناهکاری در میان انسان ها،  این سنگ سیاه شُد؛ یا، برپایۀِ گزارش دیگر،  این سنگ هنگام برگزاری مراسم حج از راه تماس با لب یک انسان ناپاک، سیاه شُد. با آنکه هم اکنون همه میدانند که سنگ سیاه یک سنگ آسمانی است، بخشی از روایت ها پیرامون روشن شدن این موضوع بیان شده اند.
نه تنها باور به «الله تعالی» و گرامیداشت سنگ سیاه و خانۀِ کعبه، بلکه بسیاری از دیگر آیین های اسلام وام گرفته شُده از عرب هایِ دوران کُهن هَستَند. این سُخن گزافی نیست که بیشترِ مراسم و آیین هایِ دینی که هم اکنون در سراسرِ جهانِ اسلام گُسترده اند، همان [19] مراسمی هستند که در دوران هایِ بسیار کُهن در عربستان اجرا میشُدند. برای نمونه هرودوت [20] گزارش کرده است که در زمان او عرب ها عادت داشتند که در پیرامون پرستشگاه شان موهایشان را از ته بتراشند. این آیین امروز نیز از سوی مسلمان ها در برخی از کشورها اجرا میشود [21]. اگر تفاوتی وجود داشته باشد-که دربارۀِ آن ما نمیتوانیم یقین داشته باشیم، زیرا ما نمیدانیم که آیا یک جهانگرد یونانی هرگز یک عرب سر تراشیده را دیده باشد- دلیلش این است که تراشیدن مو از جلوی پیشانی تا پُشت گردن انجام میگرفت؛ زیارت کُنندگان اجازه داشتند موهای دو طرف سر را نگهدارند، اگر چه کوتاه. «ابو الفدا» [22] اشاره به شماری از آیین های دینی پیش از اسلام میکند که اجرای آنها در نظام نوین اسلامی ادامه یافته بود. او میگوید: «عرب ها در دورانِ جاهلیت [23] دارای آئین هایی بودند که از سوی قانون های دینی اسلام پذیرفته شُدند [24]. آنها عادت نداشتند که با مادران یا دُختران خودشان زناشویی کُنند، و درمیان آنها این یک رفتار زشتی بود که کسی همزمان با دو خواهر زناشویی کُند، و آنها کسی را که با همسر پدرش زناشویی میکرد، سرزنش میکردند، و او را «دایی زن» مینامیدند. عرب های پیش از اسلام عادت داشتند آیین حج را در خانۀِ کعبه برگُزار کُنند [25]، و از مکان های مقدس بازدید میکردند، و احرام (کفن) بر تَن میکردند [26]. عرب های پیش از اسلام در مراسم حج طواف میکردند و میان دو تپه به نام صفا و مروه میدویدند (سعی صفا و مروه)،  و در درۀِ مینا به تندیس شیطان سنگ میزدند. و این آیین در میان آنها مرسوم بود که هر سه سال یک ماه به ماه های سال بیافزایند [27].» او در ادامه از نمونه های فراوان دیگری یاد میکُند که در دین اسلام پذیرفته شُده اند با آنکه این سُنت ها ریشه در آیین های دینی عرب های پیش از اسلام دارند، برای نمونه رسم شستشوی اسلامی  پس از ناپاک شُدن، فرق در موهای سر اندختن، پاک کردن دندان ها، کوتاه کردن ناخُن ها، و موردهای دیگر.  او همچنین گُزارش میکند که در گُذشته نیز همانند امروز کیفر دُزدی بُریدن دست بود [28]، و اینکه آیین ختنه کردن در میان عرب های بُت پرست اجرا میشُد، همانگونه که این آیین هنوز در میان همۀِ مسلمان ها اجرا میشود، با آنکه در هیچ کجای قرآن چنین سفارشی وجود ندارد. این گُزارش از سوی نویسندۀِ کتابِ «نامه های بارناباس» [29] تایید شُده است، «شهروندهای سوریه، عرب ها و همۀِ روحانیان و خدمتکاران پرستشگاه ها ختنه شُده اند.» روشن است که این آیین در میان مصریان باستان نیز گُسترده بود. «ابن اسحاق» [30] همین گزارش «ابوالفدا» را تکرار میکُند، ولی «ابوالفدا» میافزاید که آیین هایی که او یاد کرده است، از جمله «احلال (Ihlal)» از زمان ابراهیم پابرجای مانده اند. آنچه که با آئین ختنه کردن پیوند دارد، دُرست است: ولی «ابن اسحاق» میگوید که همۀِ آیین هایی که در میان عرب ها مرسوم است و او از  آنها یاد کرده است به ابراهیم بر نمی گردند،  با اینکه مسلمان ها باور دارند که ابراهیم از شهر مکه بازدید کرد و در جایی که هم اکنون خانۀِ کعبه جای دارد، زیارت کرده است.
از همۀِ آنچه که بیان شُد، روشن است که نُخستین سرچشمه های دین اسلام ریشه در باورهای دینی و آیین های عملی عرب هایِ زمان محمد دارند. دین اسلام از این باورها و آئین های بُت پرستی آیین چند همسری و برده داری را وام گرفت؛ و محمد با پذیرش این دو آیین چند همسری و برده داری آنها را برای همۀِ دوران قانونی کرد.
مُحمد همچنین افسانه های ویژه ای را که در میان عرب های بُت پرست رایج بودند، وام گرفت، همانند افسانۀِ قوم عاد و ثمود و دیگر داستان ها (سوره 7 آیه های 63 تا 77). در پیوند با این داستان ها «اسحاق الکندی» (یک فیلسوف عراقی زاده سال 800 میلادی)  در پاسخ به مخالفینش به خوبی میگوید: «و اگر شما افسانه های عاد و ثمود و شُتر و اصحاب فیل (سوره 105؛ و سوره 14، آیه 9) و افسانه هایی همانند اینها را برای ما بازگویی کُنید، ما به شما میگوییم که اینها داستان ها و افسانه های بیهوده ای هستند که پیرزن های عرب عادت داشتند شب و روز آنها را بازگویی کُنند.» «اشپرنگر (Sprenger)» میپندارد که محمد افسانه عاد و ثمود را از پیراون کیش «حنفی» آموخت. حنفیان ریشه در کیش صابئیان داشتند و ادعا میکردند که «کتاب ابراهیم» را مقدس میشمارند، که در سورۀِ 87 قرآن آیه 19 آمده است؛ افسانۀِ عاد و ثمود در کتاب هایِ این کیش های انحرافی بازگویی شده اند.

پیوستِ بخش دوم
گاه به گاه در خاور گفته میشود که مُحمد نه تنها بسیاری از آیین ها و سُنت های دینی عرب های بُت پرست را پذیرفت و آنها را در دین اسلام جای داد، بلکه او مُتهم است که از راه وام گرفتنِ سُروده هایِ یک چکامه سرای (شاعر) دوران باستان به نام «امرو القیس» مُرتکبِ دَستبُرد فرهنگی نیز شُده است. ادعا میشود که این سُروده ها را هنوز نیز میتوان در قرآن یافت. من حتی یک داستانی را در اینباره با این دُرونمایه شنیدم که یک روزی فاطمه، دختر محمد، درحال خواندن این آیه بود: «آن زمانِ بشارت داده شده نزدیک شُد و ماه شکافت» (سورۀِ 54، قمر، آیه یکم)؛ در این هنگام دُختر «امرو القیس» که در  آنجا باشنده بود، به او گفت: « این آیه یکی از سُروده های پدر من است، و پدر تو آنرا دُزدیده و وانمود میکند که این آیه از آسمان به او نازل شده است.» این داستان با شایمندی (احتمال) نادُرُست است. چونکه «امرو القیس» پیرامون سال 540 میلادی مُرد، و این درحالی است که محمد تا سال 570 میلادی، «سال فیل»، هنوز زاده نَشُده بود.
به هر روی، در یک نُسخۀِ چاپ سنگی (lithography) از کتاب «معلقات» (گنجینه ای از سُروده های چکامه سرایان عرب در سده 6 میلادی) که من در ایران بدست آوردم، من در پایان این نُسخه سُروده هایی را یافتم که به «امرو القیس» نسبت میدادند، با آنکه در هیچیک از دیگر کتاب هایِ شعر او که من دیده ام، این سروده ها را به نام او نمیشناختند. در این سُروده ها که سراینده شان روشن نیست، من آیه های زیر را دیدم [32]. با آنکه این سُروده ها دارای اشتباه های  آشکاری هستند، من پنداشتم که بهتر است آنها را بدون بهینه سازی انتشار دهم. این سُروده ها که با یک خطی روی آنها مشخص شُده اند، در قرآن هم وجود دارند (سورۀِ 54، قمر، آیه های 1، 29، 31، 46؛ سوره 93، الضحی، آیه 1؛ سوره 21، انبیا، آیه 96؛ سوره 37، الصافات، آیه 59) سوای اینکه در برخی از واژه ها اندک تفاوت هایی وجود دارد، ولی معنی آنها یکی است. از اینرو روشن است که پیوندی میان این سُروده ها و آیه های مشابه آنها در قرآن وجود دارد. بنگر میآید که دلیل خوبی برای این تردید وجود داشته باشد که نویسندۀِ این آیه های پُرسش برانگیز «امرو القیس» باشد؛ این امکان وجود دارد که این آیه ها را از قرآن وام گرفته باشند، بجای اینکه سُروده هایِ یک چکامه سرایی را که پیش از دوران محمد میزیست، در این کتاب جای داده باشند. از یک سوی این گمانه زنی (تصور) دُشوار است که در یک زمانی پس از نهادینه شُدنِ اسلام یک نفر جُرأت کرده باشد که از راه گُزینش آیه هایی از قرآن و جای دادن آنها در موضوعی که سُروده های این کتاب اشاره میکُنند، قرآن را به ریخشند گرفته باشد. و از سوی دیگر، این یک پدیدۀِ بسیار عادی حتی در این دوران نوین است که میشود به آیه های قرآن استناد کرد و آنها را وارد نوشته هایی با ویژگی های فلسفی و دینی کرد، با این وجود، این آیه ها به آن موضوع پیوندی نداشته باشند. این اَنگاشت (تصور)  دُشوار است که محمد جُرأت کرده باشد، به یک نویسندۀِ پُرآوازه ای همانند «امرو القیس» دَستبُرد فرهنگی زده باشد، سروده های او را دزدیده و به نام خودش انتشار داده باشد (با آنکه سپس تر ما خواهیم دید که محمد دست به چنین کارهایی زده است، ولی در آنجاییکه نویسنده گُمنام و یا سرچشمۀِ نوشته ای که به نام خودش انتشار داده است ناشناخته بوده است)؛ اگرچه این دستبُردِ فرهنگی تا اندازه ای با این گمانه زنی همخوانی دارد که این سُروده ها (آیه ها) بخشی از کتاب معلقات نبودند، و همانند آن سُروده هایی که در این کتاب گردآوری شُده بودند، نامدار نبودند. رویهم رفته گُزارشی که در کتاب معلقات آمده است، میگوید: «هرگاه کسی یک سُرودۀِ شیوایی را مینوشت، آن سُروده را از دیوار خانۀِ کعبه آویزان میکردند، و هر سُروده ای را به نام چکامه سرایش (شاعرش) میشناختند.»
 با وجود داستان هایی که در خاور رایج است و من به آنها اشاره کردم، این اتهام به محمد وارد نیست که او همۀِ آیه های قرآن را از راه دستبُردهای فرهنگی گردآوری کرده است.


یاداشت ها
[1] بررسی ارزش تاریخی و دُرُستی یا نادُرستی تبارنامه ای که عرب ها برای خودشان ساخته بودند، هدف این کتاب نیست.
[2] این نوشته جایگاه اثبات این ادعا نیست. ولی من میپذیرم که این ادعا دُرُست است.
[3] سوره 53 آیه 19
[4] در زبان آسوری «ایلو» خدای مردانه است، و «ایلاتو» خدای زنانه. واژۀِ «اَلاتو» به احتمال از زبان اَکَدی گرفته شده است.
[5]
[6] پُروفسور « Sayce » در سُخنرانی های دانشگاهیش دربارۀِ ادیان مصر و سامی این اندیشه را بیان میکند که باور به یک خدای مردانه و همسر زن او ریشه در آیین سامی دارد.
[7] قرآن سورۀِ 16 آیۀِ 59؛ سورۀِ 53 آیه های 19 تا 21 و 28
[8]
[9] برادر زادۀِ محمد عُبیدالله نام داشت.
[10] او در دهه 60 پیش از زایش مسیح میزیست.
[11]
[12]
[13]
[15] سوره نجم،  آیه 21 تا 23
[16] سیرت رسول الله (Siratu'r Rasul, pp. 27 sqq.)
[17]Ibid
[18] Herodotus III. 8, quoted above, p. 32.
[19] برای نمونه ماه رمضان زمان توبه کردن است.
Regarding the observance of the month of Ramadan as a time of "penance," vide pp. 269 sqq.
[20] در بالا اشاره شده است: Quoted above, p. 32.
[21] برخی از مسلمان ها عادت دارند که همانند دوران محمد موهایشان را بُلند نگه دارند. بنگر میآید که یک بُنپایه (قاعده) یگانه ای وجود نداشته باشد، در جاهای گوناگون مسلمان ها رفتار گوناگونی دارند.
[22] Hist. Ante-Islamica, ed. Fleischer, p. 180.
[23] یعنی دوران پیش از محمد.
[24] See also the Apology of Al Kindi, Sir W. Muir's translation, pp. 92, 93.
[25] امروز نیز انجام آیین حج برای مسلمانی که توانایی داشته باشد، یک وظیفه است.
[26] میگویند که تا پیش از اسلام رسم بود که عرب ها لخت به دور خانه کعبه طواف میکردند.
[27] پس از پیدایش اسلام این رسم برافتاد.
[28] همانند قانون حمورابی
[29] بارناباس یکی از مقدسین دین مسیح است که زادگاهش قبرس بود و در سال 61 میلادی فوت کرد.

[30] سیرت رسول الله بخش یکم برگ 27 

https://www.pdf-archive.com/2017/12/24/the-original-sources-of-the-quran/


۱۳۹۶ اسفند ۱۳, یکشنبه

رفراندوم و لشکرکشی اپوزیسیونِ برونمرزی در برابرِ آن







جاوید نامجو

افسوسمندانه بیشتر کسانیکه با بیانیه رفراندوم مخالفت میکنند که بتازگی از سوی 15 تن از کوشندگان سیاسی انتشار یافته است [1]، حتی رنج خواندن بیانیه رفراندوم را هم به خودشان نداده اند ولی چشم و گوش بسته یا به دلیل امضای محسن مخملباف پای این بیانیه، با آن دُشمنی میکنند. و این درحالی است که دیدگاه شخصی محسن مخملباف و بیانیه رفراندوم دو نهادۀِ (موضوع) جداگانه هستند؛ بیانیه رفراندوم نمیتواند تنها بازتاب دهندۀِ خواست سیاسی محسن مخملباف یا دیگر 14 تن کوشندۀِ سیاسی باشد که پای آنرا امضا کرده اند، بلکه این بیانیه میتواند پژواک دهندۀِ خواست 80 میلیون ایرانی نیز باشد که خواهان گذار مسالمت آمیز از حکومت اسلامی هستند، ولی هنوز بختی برای امضای بیانیه رفراندوم پیدا نکرده اند.
سوای این، برای زدودن هرگونه سوتفاهم: این بیانیه هرگز نگفته است که این حکومت دینی رفراندوم برگزار کُند، بلکه گفته است: « برای گذار از این حکومت دینی باید رفراندوم برگزار شود.» ولی این بیانیه با دور اندیشی، زمان و شرایط برگزاری رفراندوم را باز گذاشته است، تا اگر جنبش آزادیخواهی مردم توانست در پیرامون درخواست رفراندوم خودش را سازماندهی کند و یک رهبری نیرومند پیدا کند، آنگاه زمان و شرایط برگزاری رفراندوم را جنبش به این حکومت اشغالگر تحمیل کند. آدم نباید حتما نابغه سیاسی باشد که به این درک و آگاهی برسد که این حکومت دینی هیچگاه یک رفراندومی را که سبب فروپاشی آن شود، برگزار نخواهد کرد. اکنون پرسش این است که پس چرا این بیانیه روی رفراندوم پافشاری کرده است؟ پاسخ این است: بُزرگترین و مهمترین هدف این بیانیه این بوده است که با بهانه کردن اصل 59 قانون اساسی که اشاره به روی آوردن به رای مردم برای گذار از تنگناها دارد، رهبران سازمان های سیاسی بتوانند از این «حاشیه امن» یا «حیاط خلوتی» که ناخواسته هم اکنون برای توده های ناراضی و مخالف حکومت اسلامی فراهم آمده است، جنبش مردم را با کمترین هزینه سازماندهی کنند. اکنون برای من روشن نیست که چرا درک این نهادۀِ (موضوع) ساده برای اپوزیسیون این اندازه دشوار است. و اپوزیسیون بجایِ همراهی با این بیانیه و کوشش برای بهرهمند شُدن از بَختی که پیش آمده است، در برابر این بیانیه لشکرکشی میکند؟

یاداشت
https://javidnamjou.blogspot.de/2018/02/blog-post_12.html