۱۴۰۱ شهریور ۱۶, چهارشنبه

چه کسی خانه کعبه را ساخت؟

 

 


جاوید نامجو

چکیده:

همۀِ اعتبار اسلام از این ادعا گرفته شده است که خانه کعبه بدست ابراهیم و پسرش اسماعیل ساخته شده است. با آنکه بجز اشاره ای که آیۀِ 127 در سورۀِ دوم قرآن به این رویداد کرده است، هیچ سند تاریخی/باستانشناسی که گواه این ادعا باشد، در شهر مکه و پیرامون آن یافت نشده است، مسلمانان نیازی هم به آوردن دلیل برای اثبات این ادعا نمی بینند، زیرا برای آنها تنها اشارۀِ یک آیۀِ قرآن به این افسانه، استوار ترین دلیل بر «درستی» این ادعاست! ولی یافته های باستانشناسی نشان میدهند که شهر مکه بدست یک قبیلۀِ یمنی به نام بنی خزاعه در سده چهارم میلادی ساخته شد که به دلیل شکسته شدن سد «مارب» در یمن و زیر آب رفتن زمین های کشاورزی شان به حجاز مهاجرت کردند؛ و خانه کعبه بفرمان یک پادشاه یمنی به نام «اسد ابوکرب» در سدۀِ پنجم میلادی ساخته شد. و او برای ساختن خانه کعبه در مکه از پرستشگاهی در یمن الگوبرداری کرد که به شکل مکعب ساخته شده بود.

سرآغاز

دین اسلام ادعا میکند که خانه کعبه از زمان ابراهیم وجود داشته است، ولی هیچ دلیل خردمندانه برای اثبات این ادعا ارایه نمیدهد. سنگ نوشته ها و آثار باستانی که در منطقه مکه یافت شده اند، کُهن تر از سده سوم میلادی نیستند. ظاهرا این جایگاهی که سپس تر شهر مکه در آنجا ساخته شد، در دورانِ باستان یک منطقه غیر مسکونی بود. برپایۀِ یافته های باستانشناسی در سده دوم میلادی شکسته شدن سدی در شهر «مارب» در کشور یمن، قبیله های یمنی به ویژه «بنی خزاعه» را ناگزیر کرد که به عربستان مهاجرت کند و در منطقه ای که سپس تر شهر مکه ساخته شد، جایگزین شوند. از آنجا که «خزاعه ها» در منطقه مسکونی تازه هیچ پرستشگاهی نداشتند، آنها نُخست یک چادری را در یک جایگاهی که سپس تر خانه کعبه ساخته شد، برافراشتند؛ و در سده چهارم میلادی آنها ساختن شهر مکه را آغازیدند. در سده پنجم میلادی یک پادشاه یمنی به نام «اسد ابوکرب» که همچنین به نام «توبا» پُرآوازه بود به شهر مکه آمد. «ابوکرب» فرمان داد تا همانند آن خانۀِ کعبه ای که در یمن وجود داشت، پرستشگاهی به شکل مکعب (کعبه) در شهر مکه بسازند؛ و به کسی به نام «امیر اَزد» سفارش کرد تا اندرون خانه کعبه را نیز کامل سازد. سپس «اسد ابو کرب» دستور داد تا پرستشگاه کعبه را با پرده ای بپوشانند؛ و این کار او پس از ساخته شدن پرستشگاه کعبه دومین گام مهم در راه شکل گرفتن خانه کعبه بود. محمد کوشش کرد از راه پیوند دادن ابراهیم به خانۀِ کعبه و شهر مکه برای دین اسلام ارج بدست آورد. و در این راه او در سوره دوم قرآن آیه 127 (2:127) میگوید: «ابراهیم و اسماعیل خانه کعبه را ساختند».

یافته های باستانشناسی چه میگویند؟

پژوهش های باستانشناسی نشان میدهند که در زمان محمد نام شهر مکه در هیچ یک از گزارش های تایخی نیامده است. با آنکه جغرافیدان های نامدار و تاریخنگاران رومی و یونانی سفرهای پژوهشی به شبه جزیره عربستان انجام داده اند، آنها حتی یکبار هم نامی از شهر مکه یا پرستشگاهی به نام خانه کعبه نبرده اند. برای نمونه:

1) «هرودت» (420-450 پیش از میلاد) دربارۀِ شهرهای عربستان گزارش فراهم آورده است.

2) «تئوفراستوس (Theophrastus)» که در سده چهارم پیش از میلاد میزیست درباره جامعه های صابعین، یمنی و عربستان گزارش داده است.

3) «اراتوستنس (Erathosthenus)» که در سده سوم پیش از میلاد میزیست، دربارۀِ جایگاۀِ مهم عربستان سعودی که در کنار دریای سرخ وجود داشتند و جامعه عربستان گزارش کرده است.

4) «آگاتاردیچز (Agatharchides)» که در سده دوم پیش از میلاد میزیست، دربارۀِ شهرها و پرستشگاه های عربستان در امتداد دریای سرخ گزارش کرده است.

5) «استرابو (Strabo)» که در سده یکم پیش از میلاد میزیست، دربارۀِ قبایل عرب، شهرهای عربستان در مرکز و باختر (حجاز) این سرزمین و جایگاه های مهم در امتداد دریای سرخ گزارش داده است.

6) «پلینی دِ الدر (Pliny the Elder)» که در سده یکم پیش از میلاد میزیست دربارۀِ 92 ناحیه، شهر و قبیله گزارش کرده است، بدون اینکه نامی از شهر مکه ببرد.

7) «بتلمیوس (Ptolmy)» که در سده یکم پس از میلاد میزیست، یک پهرستی از همۀِ شهرها و منطقه های مهم عربستان فراهم آورد، ولی هیچ نامی از شهر مکه نبرده است.

مسلمانان ادعا میکنند که شهر «ماکُرابا (Macoraba)» که در گزارش جغرافیایی بتلمیوس آمده است، در حقیقت همان شهر مکه است. ولی راستی این است که شهر «ماکُرابا» نمیتواند شهر «مکه» باشد، زیرا بتلمیوس از آن به نام ششمین شهر در جنوب یثرب یاد کرده است، که جنوبی تر از شهر «کارنا (Carna)» پایتخت پادشاهی «مُعین» در کشور یمن بوده است (این پادشاهی از سده هشتم تا سده یکم پیش از میلاد وجود داشت). هیچ رده پایی از وجود شهر مکه پیش از اسلام پیدا نمیشود، نه در آثار باستانی، نه بر سنگ نوشته ها و نه اسناد حکومتی فرمانروایی های باستانی که عربستان را اشغال کردند. در سال 23 پیش از میلاد فرمانروایی روم به باختر عربستان (حجاز) در امتداد دریای سرخ لشکرکشی کرد. فرمانروایی آشور در سده هشتم و سده هفتم پیش از میلاد شمال عربستان را اشغال کرد. فرمانروایی بابل در سال های میان 556 تا 539 پیش از میلاد با فرماندهی پادشاه «نبونعید» منطقه حجاز را تصرف کرد. فرمانروایی هخامنشی در سده ششم پیش از میلاد شمال عربستان را تصرف کرد، ولی در اسناد حکومتی این فرمانروایی ها هیچ نامی از شهر مکه وجودندارد. همۀِ شهرها و کشورهای باستانی در خاورمیانه سنگ نوشته و آثار باستانی از خودشان بجای گذاشته اند. برای نمونه، آثار برجای مانده از شهر «ددان (Dedan)» در شمال عربستان که به دوران سده نهم پیش از میلاد بازمیگردد. یا بقایای شهر خیبر در باختر عربستان که دیرینگی آن به سده هشتم پیش از میلاد باز میگردد. همچنین بقایای شهر «تیما (Teyma)» در شمال عربستان که دیرینگی آن به سده یکم پیش از میلاد باز میگردد. سنگ نوشته های باستانی بدست آمده از کاخ «شبوا» پایتخت «حضرموت (Hadaramaut)» از سده هشتم پیش از میلاد تا سده سوم پس از میلاد در جنوب یمن. سد باستانی خیبر. کاخ پترا که در دل کوه بدست «نبطی ها» کنده شده و دیرینگی آن به سده دوم پیش از میلاد باز میگردد. همۀِ شهرها و کشورهای باستانی سنگ نوشته و ساختمان های باستانی از خود برجای میگذارند و یا نام های آنها در اسناد حکومتی کشورهای همسایه نمایان میشود. از آنجا که از شهر مکه هیچ آثار باستانی پیش از سده چهارم میلادی بدست نیامده است، نشان میدهد که این شهر نه تنها در دوران ابراهیم و اسماعیل وجود نداشته است، بلکه حتا هیچ ردپایی از آن در آغاز پیدایش دین مسیح هم وجود ندارد. دیگر آثار باستانی یافت شده در خاورمیانه عبارتند از مُهر فرمانروایی «دیلمون» و آثار برجای مانده از این پادشاهی در خاور عربستان در سده سوم پیش از میلاد؛ سنگ نبشته های «سبایی ها» در سده یکم پیش از میلاد. دژ باستانی «مارب» از پادشاهی «معین ها»، در یمن در سده یکم پیش از میلاد. سنگ نبشته ها و آثار باستانی پادشاهی «Magan» (که پادشاهی عاد را پایه گذاشتند) در جنوب خاوری عربستان از سده سوم تا سده دوم پیش از میلاد. پرستشگاه «محرم بلقیس» در شهر مارب از سده یکم پیش از میلاد. بقایای سد مارب در یمن از دوره پادشاهی «معین ها» و از سده یکم پیش از میلاد. .....

اگر شهر مکه از زمان ابراهیم وجود داشته باشد، بایستی دارای یک دیرینگی بیشتر از 2000 سال باشد. و این امکان پذیر نیست که یک شهر قابل زندگی با چنین قدمتی هیچ رد تاریخی و آثار باستانی از خودش برجای نگذاشته باشد. از آنجا که درصد بارندگی در عربستان نسبت به دیگر منطقه ها پایین است، یادگارهای باستانی در این منطقه کمتر آسیب می بینند و از اینرو یافته های باستانشناسی در این ناحیه باید بی شمار باشند. بدینسان، بررسی ادعاهای قرآن در پیوند با اطلاعات تاریخی آن از شهر مکه، میبایستی مدت ها پیش از سوی خودِ مسلمانان انجام گرفته باشد. یک پرسش کلیدی از مسلمانان این است که چرا باوجود اینکه تورات به بسیاری از شهرها، کشورها و قبیله های موجود در خاورمیانه اشاره کرده، هیچ سخنی از شهر مکه و ساخته شدن خانه کعبه بدست ابراهیم نگفته است؟ از آنجا که در دوران باستان در نزدیکی مکه شهری وجود نداشت، آن منطقه قابل سکونت نبود. شُتر هر 160 کیلومتر نیاز به آب دارد؛ بدون وجود یک شهر در 160 کیلومتری مکه، بعید بنظر میرسد که مکه تا یک یا دو سده پیش از پیدایش اسلام، محل توقف کاروان ها بوده باشد. راستی این است که حتا اگر کسی به نام ابراهیم وجود تاریخی داشته باشد، او هرگز به باختر عربستان (حجاز) سفر نکرد. تورات میگوید که ابراهیم روزهای پایان زندگیش را در شهر «حبرون» که مهمترین شهر در جنوب کنعان است گذرانده و پس از مرگ در غاری به نام « Cave of Machpelah » یا مسجد ابراهیم خاکسپاری شده است که 1600 کیلومتر از مکه فاصله دارد. برپایه گزارش تورات، زادگاه ابراهیم شهر «اور» در عراق کنونی است و او روزهای پایانی زندگیش را در شهر «حبرون» در جنوب کنعان سپری کرد. برپایه گزارش تورات، ابراهیم یکبار با همسرش به دلیل خشکسالی ناگزیر به ترک «حبرون» برای سفر به مصر شدند، ولی سپس به «حبرون» بازگشتند. اگر ابراهیم شهر مکه را در سده 19 پیش از میلاد ساخته بود، میبایست نام مکه به نام یک دستاورد بزرگ ابراهیم و نخستین شهر در عربستان در تورات ثبت میشد. ولی شگفتی اینجاست که نه تورات و نه هیچکدام از پیامبران بنی اسرائیل هرگز اشاره ای به چنین رویدادی نکرده اند. برپایه گزارش تورات، پس از اینکه ابراهیم کنیزش هاجر و فرزندش اسماعیل را از خانه راند، آنها از چشمۀِ ای در نزدیکی «حبرون» به نام «بئرشبع» آب نوشیدند، و این در مخالفت با باور مسلمانان است که میگویند: «هاجر و اسماعیل از چشمۀِ به نام زمزم در نزدیکی مکه آب نوشیده اند.» سفر هاجر و اسماعیل به سوی مکه برای نوشیدن آب نمیتواند منطقی باشد، زیرا میان چشمۀِ «زمزم» و شهر «حبرون» یک بیابان شنی به فاصله 1600 کیلومتر است و سفر هاجر با یک بچه خردسال به باختر عربستان (حجاز) برای رسیدن به چشمه «زمزم» ماهها به درازا میکشید. از سوی دیگر آنها هیچگاه نمیتوانستند به اندازه کافی ذخیره آب برای پیمودن چنین مسافتی، آنهم زیر آفتاب سوزان، به همراه داشته باشند. ولی راستی این است که چشمۀِ «زمزم» در سده هفتم میلادی بدست پدربزرگ محمد، عبدالمطب در نزدیکی مکه کنده شُد، یعنی 2000 سال پس از رویداد رانده شدن هاجر و اسماعیل از خانه. برپایه داستان تورات، پس از اینکه هاجر و اسماعیل از خانه رانده شُدند، اسماعیل نخست در بیابان «پاران» در نزدیکی «حبرون» و در جنوب کنعان جایگزین شُد. ولی پس از مرگ ابراهیم، او برای خاکساری ابراهیم در غار «Machpelah» به شهر «حبرون» بازگشت. اگر اسماعیل در مکه میبود، هیچگاه او نمیتوانست در یک بازۀِ زمانی بسیار کوتاه با گذر از یک بیابان با مسافت 1600 کیلومتر برای اجرای مراسم خاکسپاری پدرش به «حبرون» بازگردد، زیرا آیین یهود و وضع آب و هوای کنعان، خانواده ابراهیم را ناگزیر میکرد که آنها بدن ابراهیم را در همان روز مرگش خاکسپاری کنند.

راستی این است که نه اسماعیل عرب بود و نه و نوادگان او. قبیله هایی که خود را به اسماعیل نسبت میدادند تا پیش از پراکنده شدنشان تا سده دهم پیش از میلاد در کنعان و سینایی زندگی میکردند، تا اینکه پس از سده هفتم پیش از میلاد آنها در تاریخ ناپدید شدند. بدون شک هرگونه تبارنامه برای چسباندن محمد به اسماعیل یک تبارنامه ساختگی است.

در سده پنجم میلادی جد هشتم محمد، به نام «قصی ابن کلب» همبستگانش را از میان خانواده های گوناگون یمنی گردهم آورد و قبیله قریش را پایگذاری کرد که قبیله محمد است. این قبیله در سده پنجم میلادی به سوی مکه مهاجرت کرد که هم اکنون بدست قبیله بنی خزاعه در سده چهارم میلادی ساخته شده بود. محمد در آغاز انکار میکرد که از نوادگان ابراهیم و اسماعیل است. او میگفت که تبارنامه اش را تا 17 جد که به «الناظر ابن کنانه» میرسد میتواند دنبال کند. و هرکس که شمار بیشتری به این تبارنامه بیافزاید، دروغ گفته است. با اینهمه یکی از تاریخنگاران و تبارنامه نویسان آغاز اسلام، به نام ابن اسحاق با هدف اعتبار بخشیدن به دین اسلام از راه پیوند زدن محمد به اسماعیل یک تبارنامه دروغین برای محمد ساخت؛ و برای اینکار او چهل نسل را در آن جای داد، ناآگاه از اینکه برای وصل کردن یک فاصله زمانی میان 2600 سال پیش از میلاد (زمانیکه اسماعیل میزیست) با سده هفتم میلادی (زمانیکه محمد میزیست) وجود 40 نسل کافی نیست!