افسانۀِ نجات یافتن ابراهیم از آتش تنها نتیجه یک سوءتفاهم در ترجمۀِ اشتباه از بخش پانزدهم از سفر پیدایش است. هنگامیکه یک رابی یهودی (آخوند یهودی) به نام «جاناتان» میخواست بخش پانزدهم سفرپیدایش را به زبان آرامی برگرداند، از آنجا که «جاناتان» با زبان بابلی آشنایی نداشت، او واژۀِ « Ur» را که به زبان بابلی به معنی «شهر» است با واژۀِ « Ur» در زبان عبری که به معنی «آتش» است، اشتباه گرفت. در نتیجه «جاناتان» بجای یک گزاره ای که معنی آن «یهوه ابراهیم را از شهر کلده بیرون آورد» او این بخش از سفرپیدایش را بدینگونه ترجمه کرد که «یهوه ابراهیم را از آتش کلده بیرون آورد». و افسانۀِ اصحاب کهف را نیز نُخستین بار یک آخوند مسیحی به نام «یاکوب فن ساروگ (Jakob von Sarug)» بازگویی کرد که در سال 519 به نام سرپرست کلیسای سوری/ ارتودکس شهر «آنتیوخین (Antiochien)» در سوریه برگزیده شد بود.
در قرآن آیه های فراوانی وجود دارند که بر آسمانی بودن تورات و انجیل، کتاب های «مقدس» یهودیان و مسیحیان تاکید میکنند. قرآن میگوید که «تورات و انجیل از سوی خدا برای موسی و عیسی مسیح فرستاده شده اند. و مسلمان ها ادعا میکنند که «دلیل تکرار داستان های تورات در قرآن یکی بودن سر چشمۀِ آسمانی آنهاست.» جدا از اینکه موسی و عیسی مسیح شخصیت های تاریخی نیستند [1] و [2]، اگر ما بخواهیم اعتبار تاریخی و سرچشمۀِ این داستان هایِ آمده در کتاب های آسمانی ادیان سامی/ ابراهیمی را بررسی کنیم، نیاز است که با تاریخچۀِ شکل گرفتن تورات و انجیل آشنا شویم.
تورات
تورات به معنی «آموزش» است؛ و دربرگیرندۀِ پنج کتابِ نخست از 24 کتابِ «تَناخ (Tanakh)» میباشد. این پنج کتاب را برشیت (پیدایش)، شموت (خروج)، وییقرا (لاویان)، بمدیبار (اعداد) و دواریم (تثتیه) مینامند؛ و به همین دلیل، گاه «اسفار پنجگانه» و «کتب پنجگانه موسی» نیز خوانده میشود. یهودی ها بر این باورند که این پنج کتاب در کوه سینایی از سوی یهوه (خدای یهودیان) بر موسی نازل شده اند. تورات سرچشمۀِ «وحدت گرایی قوم یهود (Jewish peoplehood)» است؛ چگونه پدیدار شدن قوم یهود، آزمایش های الهی و رنج های آنها، و پیمان های یهودیان با خدا که دربرگیرندۀِ راه زندگی، اخلاق، واجبات دینی و قانون های اجتمایی است.
در ادبیات رابی های یهودی (آخوندهای یهودی) واژۀِ تورات سوای پنج کتاب موسی به معنی «تورات شفاهی» نیز است. «تورات شفاهی» دربرگیرندۀِ تفسیرهایی از کتاب های پنجگانه با شاخه و برگ هایی است که آخوندهای یهودی بر این تفسیرها افزوده اند، و داستان هایی که در پی نسل ها گردهم آمده و در کتاب های «تالموت (Talmud)» و «میدارش(Midrash)» گردآوری شده اند. برپایۀِ نوشته های رابی ها (آخوندهای یهودی) همۀِ آموزش هایِ موجود در تورات، هم آنهایی که نوشته شده اند و هم آنها که شفاهی هستند، از سوی یهوه در کوه سینایی به موسی رسیده است. و همۀِ آموزش های موجود در تورات بدست خود موسی نوشته شده است. حتی برپایه ادعا های میدارش (یکی از کتاب های دینی یهودیان) « تورات پیش از پیدایش جهان نوشته شده بود و یهوه آنرا در جایگاه نقشه ساختن جهان بکار برده است.»
با اینهمه، در جهان راستی بسیاری از تورات پژوهان (پژوهشگرانِ تورات) بر این باورند که «توراتِ کنونی نتیجه و بازدۀِ دوران بردگی یهودیان در سدۀِ ششم پیش از میلاد در بابل است. و در نوشتن تورات های امروزی داستان های شفاهی و نوشته های پیشین مورد توجه قرار داشته اند، که سرچشمه در جامعه هایِ جدا از هم یهودی در زمان ها گوناگون از دوران باستان داشته اند. نوشتن تورات کنونی در ایران و در دوران هخامنشیان (سده چهارم پیش از میلاد) به پایان رسیده است.» [3] و [4]. در سال 1979 تکه هایی از تورات در مکانی به نام «Ketef Hinnom» در نزدیکی اورشلیم پیدا شد که دیرینگی آن سده هفتم پیش از میلاد (دوران پیش از اسارت در بابل) تخمین زده شده است. این کشف نشان میدهد که تاریخ آغاز نوشتن تورات به سده هفتم پیش از میلاد برمیگردد. جدا از اینکه موسی یک شخصیت افسانه ای است، از نگاه تورات پژوهان، تورات نمیتواند بدست موسی نوشته شده باشد، زیرا در این کتاب به گزارش خاکسپاری موسی و به رویدادهایی اشاره شده است که سده ها پس از مرگ او پیشآمده اند.
با آنکه عیسی مسیح یک شخصیت افسانه ای است، حتی اگر ما بپذیریم که کسی به نام عیسی مسیح وجود داشته است، روح او نمیتوانست از کتابی به نام انجیل آگاه بوده باشد. در سده نُخستِ پیدایش دین مسیح، کمابیش 200 انجیل در چرخش بود؛ و همه آنها دربرگیرندۀِ داستان های متفاوت و برداشت های گوناگون از دین مسیح بودند [5]. پس از اینکه کلیسا سازماندهی شد، یکی از نگرانی های ارباب کلیسا این بود که هیچکس براستی نمیدانست که عیسی مسیح چه گفت و چه کرد؛ بدینسان کلیسا تنها چهارتا از آن 200 انجیل را معتبر شناخت: و تنها دلیل کلیسا از گزینش این چهار انجیل وجود چهار جهت جغرافیایی بود که به باور کلیسا پیام مسیح به همراه باد به سوی چهارگوشۀِ جهان پراکنده میشُد [6]. این چهار انجیل به نام های «ماتیو (Matthew)»، «مارک (Mark)»، «لوک (Luke)» و «جان (John)» شناخته میشوند. در هیچکدام از این چهار کتاب گزارشی از شاهدان زنده دربارۀِ زندگی عیسی مسیح وجود ندارد، و همه آنها در آغاز به زبان یونانی نوشته شدند، نه به زبان کسانیکه عیسی مسیح را دیده یا پیروان او بودند. بسیاری از داستان هایی که در این چهار انجیل آمده است، رونوشت برداری از افسانه های پهلوانی و خدایان یونان باستان هستند، همانند «دیونیسوس (Dionysus)» یا خدایان مصر باستان همانند «اوسیریس (Osiris)». با آنکه ما این انجیل ها را به نام «ماتیو (Matthew)»، «مارک (Mark)»، «لوک (Luke)» و «جان (John)» میشناسیم، ولی راستی این است که نویسندگان این انجیل های چهارگانه گُمنام هستند [7].
انجیل «مارک (Mark)» از نمونۀِ نُخستین انجیل هایی است که میان سال ها 60 تا 80 پس از میلاد بدست یک شهروند بیزانس روم نوشته شد. نویسندۀِ انجیل «مارک» نه با آیین یهودیان آشنایی داشت و نه مسیح را شخصا دیده بود. از آنجا که کُهن ترین نسخه ها از انجیل «مارک» در بخش پایانی کتاب با جملۀِ «هماهنگ با مارک» پایان مییابد، در یک زمانی یک نویسندۀِ ناشناس دیگر نام «مارک» را برای این انجیل برمیگزیند.
همه نویسندگان انجیل های چهارگانه از کتاب «تاریخ جنگ های یهودیان» نوشته «جوزفوس» رونوشت برداری کرده اند. «جوزفوس» یک یهودی فرهیخته ای بود که زمانی با ادعای پیامبری رهبری شورش یهودیان در اورشلیم بر علیه نیروهای اشغالگر رومی را بدست گرفت، ولی پس از سرکوب شورش و دستگیری، او در جایگاه فرزندخوانده به خدمت خاندان «فلاویوس» سزار روم در آمد. و کتاب «تاریخ جنگ های یهودیان» نوشتۀِ «جوزفوس» کمک فراوانی به خاندان «فلاویوس» در اختراع دین مسیح و نوشتن انجیل ها کرد [8].
انجیل های «ماتیو (Matthew)»، و «لوک (Luke) به ترتیب 92% و 54% از انجیل «مارک» رونوشت برداری کرده اند، سوای این آنها داده های اشتباه انجیل «لوک» در بارۀِ آیین و زندگی یهودیان را زُدوده و داده های تاریخی تازه به آنها افزوده اند. انجیل «ماتیو» میان دهه 70 تا سال 100 میلادی نوشته شده است و نوشتن انجیل «لوک» پس از سال 93 میلادی پایان یافته است.
انجیل «جان» نموه ای از واپسین انجیل های نوشته شده است. تاریخ نوشتن آنرا سال 125 پس از میلاد تخمین زده اند. زبان و سبک نوشتاری انجیل «جان» بطور کامل با انجیل های دیگر تفاوت دارد و بیشینۀِ داده های آمده در این انجیل در تناقض با سه انجیل دیگر است.
همه این چهار انجیل تا سال 185 میلادی ناشناخته بوده اند. با آنکه نویسنده های این انجیل ها گمنام هستند، کلیسا برای اعتبار بخشیدن به انجیل های چهارگانه نام حواریون عیسی مسیح را برای این کتاب ها برگزید.
اکنون این پُرسش پیش میاید که چرا قرآن کتاب های دینی یهود و مسیحی را «آسمانی» مینامد، و تاکید میکند که این کتاب ها بر موسی و عیسی مسیح نازل شده اند، با آنکه بررسی زندگینامۀِ موسی و عیسی مسیح و تاریخچۀِ گردآوری تورات و انجیل آشکارا نشان میدهد که سوای افسانه بودن موسی و عیسی مسیح، کتاب هایی را هم که به آنها نسبت میدهند، دهه ها و گاه سده ها پس از دورانی نوشته شده اند که این پیامبران گویا میزیستند؟ پاسخ به این پُرسش از دو حالت بیرون نیست: یا قرآن نیز سرچشمۀِ زمینی دارد و نتیجه تراوشات ذهن خود محمد بن عبدالله است و یا الله آگاهی بر همۀِ دانستنی ها ندارد. یک بررسی تاریخی نشان میدهد که تنها کسانیکه ادعای پیامبری و داشتن کتاب آسمانی کردند یکی خود محمد بن عبدالله بود و دیگری «جوزف اسمید» پایه گذار دین «مورمون» بود که تا 1844 در آمریکا میزیست.
افسانۀِ ابراهیم در آتش که قرآن در سورۀِ انبیا (سوره 21) به آن اشاره میکند، در تورات وجود ندارد. راستی این است که این افسانه تنها نتیجه یک سوء تفاهم در هنگام ترجمۀِ بخش 15 از سفرپیدایش (Genesis 15) است. در بخش 15 از سفر پیدایش ما میخوانیم که خدا از ابراهیم میخواهد که او از شهر کلده بیرون رود (مهاجرت کند). اکنون در زبان بابلی واژۀ « (Ur)» به معنی «شهر» است. ولی در سدۀِ یکم میلادی هنگامیکه یک آخوندِ یهودی به نام «جاناتان بن اوزیل (Jonathan Ben Uziel)» درحال ترجمۀِ بخش 15 از سفرپیدایش به زبان آرامی بود، او با واژۀِ « Ur» برخورد کرد. از آنجا که «جاناتان» با زبان بابلی آشنایی نداشت، او واژۀِ « Ur» را که در زبان بابلی به معنی «شهر» است، با واژِۀ « Ur» در زبان عبری اشتباه گرفت که به معنی «آتش» است. این ناآگاهی سبب شد که «جاناتان» این بخش از کتاب سفرپیدایش را اشتباهی ترجمه کند. در نتیجه بجای اینکه بگوید: «خدا ابراهیم را از شهر کَلده بیرون آورد»، او این بخش را بدینگونه ترجمه کرد که «خدا ابراهیم را از آتش کلده بیرون آورد.» اهمیت این موضوع از اینروست که از این زمان نویسندگان یهودی در کتاب «تَلموت» که یهودیان از آن به نام «تورات شفاهی» نام میبرند و گردایه ای از تفسیرهایی است که بر تورات نوشته شده است، به افسانۀِ «ابراهیم در آتش» شاخ و برگ دادند که «پس از افکنده شدن ابراهیم در آتش بدست کلدانیان، او بگونه معجزه آمیز و به یاری خدا از آتش نجات یافت.» و این افسانه در زمانی که محمد زندگی میکرد، میان یهودیان حجاز بسیار گسترده و فراگیر شده بود. و همانگونه که در پیش گفته شد، اهمیت این موضوع از اینروست که محمد بن عبدالله با این ادعا که الله این داستان را به او وحی کرده است، این داستان را در سوره انبیا بازگویی کرد، ولی ما میدانیم که همۀِ این داستان، افسانه ای است که تنها نتیجۀِ یک سوءتفاهم و یک اشتباه در ترجمۀِ بخش 15 از سفر پیدایش بوده است. اکنون کدام حالت به واقعیت نزدیکتر است؟ اینکه خدا زبان بابلی نمیداند و یا اینکه محمد این افسانه را از مردمی که پیرامون او زندگی میکردند، وام گرفته است؟
یکی دیگر از افسانه هایی که به نام یک رویداد واقعی در قرآن از آن یاد شده است، افسانۀِ اصحاب کهف است، یک افسانۀِ مسیحی که در هیچکدام از انجیل ها وجود ندارد ولی به قرآن راه یافته است. این افسانه برای نُخستین بار از سوی یک آخوند مسیحی به نام «یاکوب فن ساروگ (Jakob von Sarug)» بافته و بازگویی شد؛ او این آخوند مسیحی در سال 519 به نام سرپرست کلیسای سوری/ارتودکس شهر «آنتیوخین (Antiochien)» در سوریه برگزیده شد.
چکیدۀِ افسانۀِ اصحاب کهف بدینگونه است: در سال 251 میلادی کایزر روم « دقیانوس (Decius)» به شهر «افسوس (Ephesus)» میرود، تا در آیین و جشن قربانی کردن برای خدایان شرکت کرده و همچنین شخصا به کار پیگرد و دستگیری مسیحیان رسیدگی کند. شمار فراوانی از مسیحیان به فرمان او دستگیر و کشته میشوند. در این میان هفت جوان مسیحی که از خانواده خدمتکاران دربار بودند نیز دستگیر شده و آنها را نزد کایزر «دقیانوس» میآورند. به دلیل نوجوان بودن آنها، «دقیانوس» به این جوان ها زمان برای اندیشیدن میدهد تا با ترک دین مسیح به آیین نیاکانشان، میترائیزم، بازگردند و خو دش راهی سفر میشود. این نوجوان ها با استفاده از فرصت، خودشان را در یک غاری در پیرامون شهر مخفی میکنند. پس از بازگشت از سفر، «دقیانوس» مخفیگاه این جوانان مسیحی را پیدا میکند و برای زنده بگور کردن آنها دستور میدهد که در غار را با سنگ مسدود کنند. کمابیش 200 سال این جوان ها در این غار مانده و بخواب میروند تا اینکه در سی و هشتمین سال فرمانروایی کایزر «تئودوریس دوم (Theodosius II.)» از خواب بیدار میشوند. در این زمان دین مسیح دین رسمی مردم بیزانس روم شده بود و آنها از این رویداد به نام یک معجزه خدایی یاد میکنند.
نتیجه: با آنکه همۀِ اعتبار دین اسلام و قرآن به این ادعا گره خورده است که رسالت محمد بن عبدالله دنباله رسالت پیامبران یهودی است و قرآن، تورات و انجیل دارای یک سرچشمۀِ مشترک و آسمانی هستند، نویسندۀِ قرآن بدون آگاهی از تاریخچۀِ شکل گرفتن تورات و انجیل های چهارگانه و تفاوت میان داستان های تورات و انجیل و افسانه هایی که از روی اشتباه بدست رابی ها (آخوندهای یهودی) و ارباب کلیسا بافته شده اند، او این افسانه ها را به نام «وحی منزل» و پیام آسمانی به قرآن افزوده است. چگونه مسلمانان میتوانند به آسمانی بودن قرآن ایمان داشته باشند، هنگامیکه نویسندۀِ این کتاب تفاوت میانِ رویدادهایِ تاریخی و افسانه را نمیدانست؟
[1] https://www.amazon.com/Moses-Exist-Myth-Israelite-Lawgiver/dp/0979963184
[2] https://www.amazon.de/Caesars-Messiah-Conspiracy-Flavian-Signature/dp/1461096405
[3] page 1, Blenkinsopp, Joseph (1992). The Pentateuch: An introduction to the first five books of the Bible. Anchor Bible Reference Library. New York: Doubleday. ISBN 0-385-41207-X.
[4] Finkelstein, I., Silberman, NA., The Bible Unearthed: Archaeology’s New Vision of Ancient Israel and the Origin of Its Sacred Texts, p.68
[5] Helen Ellerbe (1995) p16 cites Lloyd M. Graham, Deceptions and Myths of the Bible (New York: Citadel Press, 1975) 445, stating that this number was counted by Theodoret of Cyrrhus (393-~458CE).
[6] Ehrman (2011) p226 cites Irenaeus Against Heresies 3.7.11
[8] https://www.amazon.de/Caesars-Messiah-Conspiracy-Flavian-Signature/dp/1461096405
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف