۱۳۹۷ خرداد ۲۱, دوشنبه

ایستادن کوه سینایی بر فراز قوم بنی اسرائیل و وجود کمربند سبزی به نام کوه قاف به دور زمین: افسانه یا راستینگی؟




جاوید نامجو

پیشگفتار
با آنکه نویسندۀِ قرآن ادعا میکند که همانندی میان داستان های قرآن و داستان های تورات دلیل بر آسمانی بودن قرآن است، ولی راستی این است که داستان های قرآن هیچ پیوندی با کتابِ تورات ندارند.، بلکه همۀِ داستان های قرآن «کُپی پیست» یا رونوشت برداری اشتباه از دیگر بُنمایه های (منبع های) یهودی هَستند که ریشه در تخیلات خاخام ها و رابی های (آخوندهای) یهودی داشته اند. نتیجۀِ ترجمه های اشتباه از تورات پیداش تفسیرهای تخیلی از تورات و افسانه های شگفت انگیز شده است که در کتاب تالمود (تفسیر تورات) و دیگر کتاب های دینی یهودیان گردآوری شده اند. و از آنجا که محمد تفاوت میان تورات با تالمود و دیگر کتاب های دین یهود را همانند تارگوم (افسانه های تورات به زبان آرامی) نمیدانست، او میپنداشت که هر افسانه ای را که دوستان یهودیش برای او بازگویی میکنند، برگرفته از تورات است. افسانۀ کنده شدن کوه سینایی از جا و ایستادن آن روی سر یهودیان و وجود کمربند سبزی پیرامون زمین به نام کوه قاف یا  نتیجۀِ ترجمۀِ اشتباه از توراتِ بدست خاخام های یهودی است و یا درک اشتباه نویسندۀِ قرآن از این ترجمه هاست که آنها را  به نام «وحی منزل» به قرآن افزوده است.

سرآغاز
ایستادنِ کوه سینایی برفراز سر بنی اسرائیل
در سورۀِ هَفتُم قرآن، سورۀِ اعراف، آیۀِ 171 ما میخوانیم: "و هنگامیکه ما کوه را رویِ سَر آنها بالا بُردیم، بنگر میآمد که یک سایبانی باشد؛ و آنها پنداشتند که آن کوه میخواهد رویِ سر آنها بیافتد؛ ما به آنها گفتیم: 'با بُردباری و شکیبایی آنچه را که برایِ شما فرستادیم، بپذیرید و آنچه را که در  آن هست بیاد بیاورید. شاید شما پرهیزکار شوید.'" جلالیان و دیگر تفسیرگرانِ مسلمان این آیه را بدینگونه روشن سازی میکنند که خدا کوه سینا را از پایه بُلند کرد و در بیابان رویِ سر فرزندان اسرائیل نگه داشت، درحالیکه یهوه یهودیان را تهدید میکرد که آن کوه بر سر یهودیان ویران خواهد کرد، اگر آنها قانونِ موسی را نپذیرند که فرمان خُدا را در بَر دارد. یهودیان پیش از این به دلیلِ سرسختی شان از پذیرش و پیروی از این قانون خودداری کرده بودند. ولی با شنیدن این تهدیدِ آسمانی، یهودیان آن قانون را پذیرفتند. سپس خدا دُنبالۀِ سخنش را که در این آیه آمده است، و ما در بالا به آن اشاره کرده ایم، بیان کرد. همین افسانه در سورۀِ دومِ قرآن، سورۀِ بقره، آیه هایِ 63 و 93 تکرار شده است.
سرچَشمۀِ این افسانه به یکی از کتاب هایِ تفسیر تورات به نام «'Avodah Zarah  (cap. ii. § 2)» میرسد؛ این کتاب به ما میگوید که یهوه (خدای یهودیان) به اسرائیلی ها میگوید: «من شما را با کوه همانند یک سرپوش پوشاندم.» و همچنین در کتابِ توراتِ بابلی، « Sabbath (fol. 88, 1)» ما میخوانیم: «این جمله ها به ما میآموزند که خدا کوه را بالایِ سَرِ آنها به یک دیگی تبدیل کرد، و به آنها گفت:"اگر شما قانونِ موسی را بپذیرید، خوب، همه چیز دُرُست است، ولی اگر نه، این دیگ گور شما خواهد شُد."»
شاید نیازی به گفتن نباشد که چنین افسانه ای در «اسفار پنچگانه (کتاب های پنجگانۀِ موسی)» پیدا نمیشود. سرچَشمۀِ این افسانه یک اشتباهی است که یکی از مفسرین یهودی مُرتکب شده است، کسیکه واژگانِ تورات را اشتباه برداشت کرده است. در دومین کتابِ موسی، برشیت (خروج)، از اسفارِ پنجگانه، بخش «31.19» آمده است هنگامیکه موسی داشت با دو لوحهِ سنگی از کوه پایین میآمد، او دید که اسرائیلی ها درحال پرستش یک گاو تلایی (طلایی) هستند که بدست خودشان ساخته بودند. این نماگاهِ (منظره) شرمآور سبب خشم موسی شُد؛ او آن دو تابلوۀِ سنگی را از دستش به پایین پرتاب کرد و آنها را در پای کوه شکاند.» بخش 19.17 از همین کتاب به ما میگوید که هنگامیکه خدا درحالِ دادنِ آن تابلوهایِ سنگی به موسی بود، اسرائیلی ها «در پایین کوه ایستاده بودند.» در هر مورد این جمله به معنی «دَر پایِ کوه» است. ولی یهودی هایی که دلبستگی به معجزه دارند و آنها که زودباور هستند در زمان هایِ دیرتر برتری را در این دیدند که این جمله را اشتباه بفهمند و ترجمه کُنند، و بدینسان افسانۀِ بالا رفتن کوه نوآوری شُد (اختراع شد) تا معنی جملۀِ «زیر کوه» را روشن کند. افسانۀِ نگهداشتن کوه بالای سر انسان ها، بگونۀِ شگفت انگیزی همانندِ یک افسانۀِ هندو است، که در کتاب «سانسکریت ساستراس (Sanskrit Shastras)» بازگویی شُده است. این کتاب میگوید که «کریشنا»، در آرزویِ دفاع از مردم «گُکولا»، دفاع از شهری که در آن زاده شُده بود در برابر باران های توفانی، یک کوهی به نام «گُواردهانا» را که بُزُرگترین کوه نامیده میشود، از پایه هایِ سنگیش جُدا کرد و برای هفت روز و هفت شب آنرا آویزان از نوک انگُشتانش همانند یک چتر رویِ سر مردم «گُکولا» نگه داشت! ما نمیتوانیم گمانه زنی کُنیم که یهودیان این افسانه را از هندوها وام گرفته اند، ولی روشن است که مُحَمد این افسانه ای را که در قرآن بازگویی کرده است، از بُنمایه های یهودی وام گرفته است، درحالیکه یک اشتباه در ترجمه یا برداشتِ تحت الفظی از واژۀِ «زیر کوه»، یهودیان را به پذیرفتن یک افسانه یا اختراع کردن آن هدایت کرده است.

کوه قاف
همه میدانند که کوهِ شگفت انگیزِ «قاف» نقش مُهمی در افسانه های مُسلمانان بازی میکُند. سورۀِ 50 قرآن سورۀِ «قاف» نامیده شده است که با همین وات (الفبا) نیز آغاز میشود. از اینرو گمان میرود که نامِ این سوره اشاره به نام این کوهِ پُرسش برانگیز دارد. عباسی یکی از تفسیر کُنندگانِ قرآن این روشن سازی (توضیح) را میپذیرد و روایتی را بازگویی میکُند که از راه ابن عباس به ما رسیده و از سویِ او پُشتیبانی میشود. ابن عباس میگوید: «قاف یک کوه سبزی است که پیرامونِ زمین را فراگرفته است، و سبزیِ آسمان از آن سرچشمه میگرید: خدا به او سوگند میخورد .» بدینسان در کتابِ «عرائس المجالس» یا «قصص انبیا»  بگونۀِ کامل و با این جمله ها روشن سازی شُده است: «خُدایِ تعالی یک کوه بُزرگی را از زمُرُدِ سبز آفریده است. سبزیِ آسمان بدلیل وجود این کوه است. نام آن کوه قاف است، و این کوه همانندِ یک کمربند پیرامونِ زمین را فراگرفته است،» و این چیزی است که خُدا به آن سوگند میخورد، زیرا او میگوید:'قاف ' سوگند به قرآن باشکوه.'» در کتابِ «عرائس المجالس» بازگویی شُده است که یک روزی عبدالله ابن سلام از محمد پُرسید که بُلندترین نوکِ کوه کجاست؟ مُحمد پاسخ داد: «کوه قاف.» در پاسخ به پُرسش دیگر که این کوه از چه چیزی ساخته شُده است، مُحَمد پاسخ داده است: «از زمُرُد سبز، و سبزی آسمان به دلیل این کوه است.» پس از اینکه پُرسش کُننده دیدگاهش را بیان کرد که «رسول الله» در این مورد راست ِگفته است، او دوباره پُرسید: «چه اندازه کوه قاف بُلند است؟» مُحمد پاسخ داد: «بُلندی آن به اندازه 500 سال سفر است.» سپس عبدالله پُرسید: «پیرامون آن چه اندازه است؟» محمد پاسخ داد: «به اندازۀِ 2000 سال سفر. اکنون ما نیازی نداریم که وارد همۀِ جزییاتی بشویم که در پیوند با این رشته کوه های شگفت انگیز به ما گفته اند که افسانه هایِ اسلامی سرشار از آنها هستند.
اگر ما دربارۀِ سرچشمۀِ افسانۀِ وجودِ چنین رشته کوه هایی پژوهش کُنیم، پاسخ را در اشاره ای که کتاب «هاگیگاه (Hagigah xi. §1. )» کرده است، پیدا خواهیم کرد که بخشی از «تالمود» است. در آنجا برای روشن سازیِ (توضیح) واژۀِ «تُهو (Tohu)» در سفرپیدایش (Gen. i. 2) بدینگونه نوشته شُده است: «تُهو (Tohu) یک نوار (رشته ریسمان) سبز رنگی است که گردا گردِ جهان را دربر گرفته است، از آنجا تاریکی سرچشمه میگیرد.» واژۀِ عبری که آنرا در اینجا «نوار» ترجمه کرده ایم «کاو (Qav)» است. محمد و پیروانش با شنیدن واژۀِ عبری «کاو (Qav)» و بدونِ آگاهی از اینکه معنی آن «نوار (رشته یا ریسمان)» است، پنداشته اند که آنچیزیکه گردا گردِ جهان را فراگرفته و تاریکی از آنجا سرچشمه گرفته است، باید رشته کوه هایی به نام «کاو (Qav)» یا «قاف» باشند. و هیچ نیازی هم به گفتن نیست که جغرافیدان ها تاکنون چنین رشته کوه هایی را پیدا نکرده اند که قرآن بازگویی کرده است!


۱ نظر: