نویسنده: پتر لایتهارت (Peter Leithart)
برگردان: جاوید نامجو
در گودالی در ژرفایِ دوزخ، «دانته» [1] مَردی را
دید که بدنش از چانه تا زیر نافش شکافته شده بود، و دستگاه گوارش و اندام های
درونی او بیرون زده بودند. «نگاه کُن که چگونه من خودم را میدرم!» آن مرد با آوای
بُلند فریاد میزد. «نگاه کُن که چگونه بدن مُحمد ناقص و از هم دریده شده است!»
برای ما، این نماگاه نه تنها ترسناک بلکه غافلگیرانه هم است، زیرا «دانته» در دوزخ
گواه کیفری است که برای کسانی درنگر گرفته شده است، که بدن عیسی مسیح را از هم
دریدند، و نه برای آن کسانیکه پیروان دین راستین نیستند. همانند بسیاری از مسیحیان
سده های میانه (قرون وسطی)، «دانته» به دین اسلام بیشتر همانند یک شاخۀِ کژگرایانه
(انحرافی) از دین مسیح مینگریست تا یک دین رقیب.
اکنون شماری از اندیشمندان باختر بر این باور
هستند که حقایق تاریخی قابل توجه ای در نگاه «دانته» به دین اسلام وجود دارد.
برپایۀِ گُزارش های سُنتی مسلمانان، قرآن دربرگیرندۀِ پیام های آسمانی است که در
سال های میان 609 تا 632 میلادی الله از راه فرشته ای به نام جبرئیل به محمد رساند.
این پیام های آسمانی در میانۀِ سده هفتم میلادی و در زمان عثمان، سومین خلیفه اسلام
به شکل یک کتاب نوشته شده، گردآوری شدند. ولی پژوهشگر تاریخ اسلام «کریستف
لوکسنبرگ (Christoph Luxenberg)» به
بیشتر این گزارش های سُنتی مسلمانان شک دارد. در سال 2000 میلادی، او کتابی را به
زبان آلمانی و با فرنام «خوانش سوریانی/آرامی قرآن» انتشار داد که فرنام فروتنانه
و آهنگ بیطرفانۀِ این کتاب، استدلالهای
تحریک کُنندۀِ آنرا پنهان میساخت؛ و استدلالهای این کتاب به اندازه ای در نگاه
مسلمانان تُهیج و تحریک کُننده بودند که نویسندۀِ آن ناگزیر بود خودش را در پُشت
یک نام مُستعار پنهان سازد. فروش این کتاب در بسیاری از کشورهای اسلامی جُرم است.
یکی از استدلالهای مُهم «لوکسنبرگ» این است که
قرآن یک ترجمۀِ عربی از یک نوشته ای است که اصل آن به زبان سریانی/ آرامی بوده
است. «لوکسنبرگ» میتواند به کمک روش های کارشناسانۀِ نوین نشان دهد که آن بخش از
آیه های قرآن که مُبهم و گُنگ هستند، در حقیقت ترجمه های اشتباه از آن نوشتۀِ اصلی
هستند که به زبان سریانی/آرامی بوده است؛ و واژگانِ آمده در قرآن که سرچشمۀِ عربی
ندارند، نمونه های ناقص از جمله های سریانی روامند (عادی) هستند. حتی «لوکسنبرگ»
در خودِ قرآن دلیل استواری را پیدا میکند که نشان میدهد این کتاب تنها ترجمه ای از
نوشتۀِ دیگری است. در این پیوند «لوکسنبرگ» آیۀِ 58 از سورۀِ 44 را چنین ترجمه
میکند: «ما قرآن را به زبان تو ترجمه کردیم تا شاید آنها دربارۀِ آن بیاندیشند.»
«لوکسنبرگ» به دلیل اینکه ترجمۀِ روامند (عادی)
از «حوری های» بهشتی را به چالش گرفته است، در نزد مُسلمانان خُوشنام نیست؛ در
باورهای اسلامی «حوری ها» دوشیزگان دست نخورده با اندام های تحریک کُننده هستند. و
آنها پاداش مسلمان های با ایمان در بهشت میباشند. برپایۀِ آن ترجمه ای که
«لوکسنبرگ» از قرآن سوره 38 آیه 52 میکند، «حوری ها» دوشیزگان با چشمان دُرُشت
نیستند، بلکه انگورهای سفید هستند: «میوه های آبدار که از (درخت) آویزانند، و
آماده برای چیدن هستند.» (سوره 38، آیه 52)».
ترجمۀِ «لوکسنبرگ» از این آیه دقیقه همانندِ آن رویا از بهشت است که در
سدۀِ چهارم میلادی در سُروده های چامه سرای مسیحی «افرمِ سوری (Ephrem the Syrian)» بازتاب یافته است: «هرکس که از نوشیدن می در این جهان
خودداری کُند، در بهشت می انگور پاداش اوست. در بهشت دست مومن به شاخه های انگور
که آویزانند میرسد.»
اشاره به سُرودۀِ «افرم»
بختکی نیست، زیرا «لوکسنبرگ» با دلیل نشان میدهد که آیه های قرآن از یک سُرودۀِ
مسیحی که به زبان سریانی است، سرچشمه گرفته اند که پیش از اسلام در کلیسا های
مسیحی و مراسم دینی خوانده میشُدند. دوباره باید تاکید شود که دلیل این ادعا خودش
را در این سُروده ها پنهان کرده است. رویهمرفته همه پژوهشگران تاریخ اسلام پذیرفته
اند که واژۀِ «قرآن» به معنی «سُروده» است [2]، ولی برخی از پژوهشگران یک نتیجه
گیری بحث انگیزی از این واژۀِ «قرآن» میکنند: «اگر قرآن... براستی به معنی سروده
است، پس آدم میتواند بانگارد (تصور کند) که هدف قرآن پیش از همه این است که این
کتاب میخواهد خودش را در جایگاه نوشته ای برای بجا آوردن مراسم و زیارت های مذهبی
نشان دهد که همچنین نوشته های برگُزیده شده ای را از انجیل های چهارگانه وام گرفته
است، و نه به نام یک کتابی که بخواهد بگونۀِ خودسالار (مستقل) جانشین کتاب انجیل
شود.»
«کارل هاینتس اوهلیگ (Karl-Heinz Ohlig)» نویسندۀِ کتاب «
The Hidden Origins of Islam » [3] پژوهش های «لوکسنبرگ» را
دُنبال میکند. «کارل هاینتس اوهلیگ (Karl-Heinz Ohlig)» به خوانندگان کتابش یادآوری
میکند که بیشتر داده هایی که ما از زندگینامه «محمد» در دست داریم، از قرآن سرچشمه
نمیگیرند، بلکه ریشه در نوشته هایی دارندکه همگی 200 سال پس از مرگ «محمد» نوشته
شده اند. نُخست پس از سده نُهم میلادی بود که نویسندگان مسلمان ادعا کردند که قرآن
دارای پیام های آسمانی است که به «مُحمد» رسیده است. راستی این است که سال 622
میلادی که مسلمانان از آن به نام سال«هجرت محمد» یاد میکنند که در همراهی با یکی
از یارانش از مکه به مدینه سفر کرد، هیچ پیوندی با «محمد» ندارد. تا 2 سده پیش از
اینکه گُزارشی دربارۀِ تاریخ هجری مسلمانان وجود
داشته باشد، عرب های مسیحی سال 622 را به نام آغاز سال عربی پذیرفته بودند.
و دلیل آن نیز شکست ایران به رهبری خسرو پرویز در جنگ های 30 ساله از هراکلیوس
(فرمانروای بیزانس) و پیامدهای آن بود که سبب خودسالاری (استقلال) عرب های مسیحی
از فرمانروایی ساسانی در سال 622 میلادی گشت.
دیگر نوشته هایی که از
دوران آغاز اسلام سرچشمه میگیرند نشان میدهند که اسلام در جایگاه یک دین تازه
نمایان نشد، بلکه به نام یک نوآینی (بدعت) که سرچشمه در یک پیرامون مسیحی / سریانی
داشت. در کتاب « The Hidden Origins of
-Islam » که «لوکسنبرگ» یکی از نویسندگان آن است، او همان روش تازۀِ خودش
برای بازخوانی قرآن را برای خواندن سنگ نبشته ای در «قبه الصخره بکار میگیرد (همان
ساختمانی که حکومت اسلامی به دروغ مسجدالقصی مینامد)»، که دربرگیرندۀِ یک اعتراف
ساده ولی کلیدی دربارۀِ سرچشمۀِ اسلام است:« هیچ خدایی بجز خدا وجود ندارد...
مُحمد خدمتکار خدا و پیامبر اوست.» در اینجا «لوکسنبرگ» نشان میدهد که عرب های
مسیحی واژۀِ «محمد» را که پاژنامی به معنی «ستایش شونده» است، در ستایش از عیسی
مسیح بکار میبردند. و همچنین او نشان میدهد که عرب های مسیحی/ نستوری (سوریه) در
مخالفت با نتیجه نشست «نیسه» [4] که پیروان «آتاناسیسوس» مسیح را فرزند خدا نامیدند، ترجیح دادند که فرنام «عیسی (Isaiahs)» را برای مسیح برگزینند که به معنی خدمتکار است.
«لوکسنبرگ» بر این باور است
که باید سنگ نوشته «قبه الصخره» را بدینسان خواند:« هیچ خدایی بجز خدا وجود
ندارد...ستوده باد خدمتکار خدا و پیامبر او.» این ترجمه به این نوشته معنی بهتری
را میبخشد، زیرا بگونه آشکار «مسیح را به نام پسر مریم» و «فرستادۀِ خدا و پیام
او» نشان میدهد. ولی این سنگنبشته که دربارۀِ مسیح است، سپس تر بدست حاکمان بعدی
بگونه دیگری تفسیر شد و سندی برای باور به یک پیامبر و دین کاملا متفاوت به نام
«محمد» و اسلام گشت.
هنگامیکه ما قرآن را در یک پیرامونی از مجادلات دینی در
میان مسیحیان نستوری با رهبری «آریوس (پیشوای کیش نستوری)» و مسیحیانی که با رهبری
«آتاناسیسوس» (که به ذات خدایی مسیح باور داشتند) جای بدهیم، آن مجادلاتی که در سده چهارم
میلادی دردسر و سختی های فراونی برای مسیحیان خاور (نستوری) فراهم آوردند، وابستگی
دین اسلام به مسیحیت روشن میشود. برای نمونه قرآن دارای پاراگراف هایی است که
بازتاب دهندۀِ حمله مسیحیان نستوری به مسیحیان «مونوفیست» است که به ذات خدایی
مسیح باور داشتند)». «کارل هاینتس اوهلیگ (Karl-Heinz Ohlig)» در کتاب « The Hidden Origins of
Islam »
ادعا میکند که« بیشتر باورهای دینی قرآن، برای نمونه، اندیشه باور به خدایی که
فرزند ندارد، باور به آخرت و روز رستاخیز بازتاب دهندۀِ باورهای مسیحیان نستوری
است.
یاداشت
[1] کمدی الهی دانته
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%85%D8%AF%DB%8C_%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C
[2] یا نوشته ای که آنرا در
مراسم مذهبی کلیسا میخوانند
[4] در
نُخستین کُنفرانس جهانی مسیحیان که در سال 325 میلادی در شهر «نیسه (Nicaea ) شهر
ازنیک در ترکیه امروزی)» برپا شد، «آریوس(Arius) از
پیشگامان کیش نستوری)»، خودداری کرد عیسی مسیح را خدا بنامد. این دیدگاه مذهبی «آریوس «(Arius) سبب شد
تا او از هماوردِ دینی خودش «آتاناسیسوس» شکست خورده و خودش و پیروانش زیر سایۀِ
پیگرد بایستند و سرکوب شوند.
https://www.firstthings.com/web-exclusives/2012/12/the-christian-origins-of-islam?fbclid=IwAR0kMf99FlXKOEsql2f-MlabBF1tqq4KAZmHWu3TOHk64evuJp4IP8xqyrw