ب. بینیاز (داریوش)
پیشگفتار
به واژگونۀِ گزارش های تاریخنگاران مسلمان همانند محمد بن جریر تبری، سرچشمۀِ دین اسلام نیسنگِ
حجاز و شهرهای مکه و مدینه نیست، بلکه خاستگاه اسلام ایران است. به سخن دیگر،
ردپای اسلام در تاریخ را باید در ایران جستجو کرد و نه در حجاز. امروز گذشتهنگاران
میتوانند به کمک روش های دانشی و اسناد تاریخی، سکه های پول و سنگ نبشته ها نشان
دهند، خاستگاه دین اسلام ایران بوده است و اسلام در آغاز ریشه در باورهای دینی عرب
های مسیحی از کیش نستوری داشت که از زمان اشکانیان از یمن به میانرودان (عراق)
مهاجرت کردند که در آن دوران بخشی از خاک ایران بود؛ و از آنجا که بخشی از این عرب
های مهاجر در خراسان جای نشین شدند، پس از گذشت 300 سال آنها شهروند ایران و
ایرانی شده بودند. یک پیامبر عرب به نام «محمد» و خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، علی
و عثمان) پس از او هرگز وجود تاریخی نداشتند. از مهمترین خلیفه های عرب که آغازگر
اندیشۀِ دینی اسلام شد، عبدالمک مروان پنجمین خلیفه اموی است. امویان به واژگونۀِ
گزارش های نویسندگان مسلمان، مسیحی و از کیش نستوری بودند. و هدف عبدالمک مروان از پیش کشیدن اندیشه اسلام
(که به معنی صلح است)، برپایی آشتی میان کیش های ستیزه جوی مسیحی بود که پیرامون
ذات و ماهیت عیسی مسیح که آیا عیسی مسیح خدا، پسر خدا و یا یک پیامبر بود، خون
همدیگر را میریختند. حتی هارون الرشید نیز
مسیحی بود، و اسلام به شکل امروزی آن از زمان مامون عباسی آغاز شد.
سرآغاز
در بخشهای پیشین به این نکتهی بسیار مهم اشاره کردیم که در میانرودان،
سوریه، فلسطین و یمن (جنوب عربستان) تمدنِ عرب از دیرباز شکل گرفته شده بود و
مردمان این محدودههای جغرافیایی را نباید تا سطحِ مردمانِ قبایل بدوی در
عربستان مرکزی تنزل داد. تاریخِ میانرودان، تاریخ بخشی از ایران بزرگِ آن روزگار
هم هست. تمدنِ عربهای ساکن این منطقه و تمدنِ کهنِ ایران همواره در حال بده و
بستان دینی و فرهنگی بودند و افت و خیزهای سیاسی فراوانی را پشت سر نهادهاند.
آشکارا پذیرشِ این واقعیتِ تاریخی که بخشِ قابل توجهی از ایرانیان، عرب بودند و
آنها سدهها در کنار دیگر گروههای ایرانی میزیستند هنوز برای پارهای از
ایرانیانِ پارسزبان دشوار است. بدون درک نقشِ عربهای ایرانی در میانرودان و
خراسان بزرگ، مورخ یا ایرانشناس مجبور است اسلامی شدن ایران را به یک «نیروی
خارجی»، یعنی «اعراب مسلمانی که در خارج از مرزهای ایران میزیستند و به ایران
تهاجم کردند» گره بزند.
از این رو، ضروریست که به ترکیبِ جمعیتی و ترکیب دینی میانرودان اشاراتی
شود.
میانرودان
منطقهی بزرگ میان دو رودِ دجله و فرات را میانرودان میگویند که در حالِ حاضر در برگیرندهی چهار کشور عراق، ترکیه، سوریه و کویت است. بزرگترین بخش میانرودان در کشور عراق کنونی قرار دارد.
منطقهی بزرگ میان دو رودِ دجله و فرات را میانرودان میگویند که در حالِ حاضر در برگیرندهی چهار کشور عراق، ترکیه، سوریه و کویت است. بزرگترین بخش میانرودان در کشور عراق کنونی قرار دارد.
تمامی عراق کنونی تا نصیبین، شهری مرزی در ترکیهی امروزی، به قلمروِ
ساسانیان تعلق داشت. مهمترین شهرهای میانرودان (بخشِ عراق) در آن روزگار بابل،
تیسفون [پایتختِ زمستانی ساسانی]، حیره، انبار، دستگرد، کرکه (کرکوک)، نینوا،
اربیل، موصل و آشور بودند. مردمان این گسترهی جغرافیایی آرامی، سُریانی، عربزبان
و پارسزبان بودند. ادیان گوناگونی نیز در آنجا حضور داشتند، مانند یهودی، مسیحی
(نستوری و یعقوبی)، زرتشتی، مانوی، مزدکی، ماهپرستی و بتپرستی. باید به این نکتهی
مهم توجه داشت که این مردمان دارای کشوری ویژه نبودند و بخشی از قلمرو ایرانِ
ساسانی بودند، یعنی ایرانی به شمار میرفتند و نه «انیرانی» (غیرایرانی).
از منظر تاریخی که بنگریم، ایران یک مفهوم کاملاً جغرافیایی- سیاسی
(ژئوپلیتیک) بود و ربطی به زبان، دین و نژادِ یکدست نداشت. از این رو، میتوان
گفت که عربهای ساکنِ میانرودان و خراسان تا فروپاشی ساسانیان، ایرانی به شمار میرفتند
و نه «انیرانی» (غیر ایرانی). تحولاتِ سیاسی و دینیای که پس از شکستِ ایران از
بیزانس رخ دادند و منجر به قدرتگیریِ عربهای ساکن ایران شدند، تحولاتِ درونی
خود ایران بوده و نه معلولِ حملهی «خارجیان» یعنی «اعراب مسلمان بدوی».
مهمترین و تعیینکنندهترین حوزهی جغرافیایی در میانرودان، حیره است که
امیران آن به عنوانِ کارگزاران پادشاهان ساسانی در تاریخ به ثبت رسیدهاند. ولی
بدون شناختِ درست از حیره نمیتوان به اهمیت شهر کوفه که در پنج کیلومتری آن به
تدریج شکل گرفت و در تاریخ دین بعدی یعنی اسلام، نقشِ بزرگی ایفا کرده پی برد.
ایران و انیران
پیش از پرداختن به امارت حیره، ضروریست که در اینجا اشارهای به مفهومِ «انیران» بشود. این واژه نخستین بار در اوستای جدید یشت ۱۸، بند ۲ آمده است. در اینجا «انیران» یعنی غیرایرانیان با پلیدیها هم ردیف میشود: «فرّ ایرانی، اهریمنِ پُر گزند را شکست دهد؛ خشمِ خونین درفش را شکست دهد؛ بوشاسپِ خوابآلود را شکست دهد؛ یخ [بندانِ] درهم افسرده را شکست دهد؛ آپوش دیو را شکست دهد؛ سرزمینهای انیران را شکست دهد.» (۱). گفتنی است که «شکست دادن» ترجمهی نرم است و درستتر آن «نابود کردن/ تباه کردن و برافکندن» میباشد. همچنین در سنگنبشتهی شاپور اول نیز به همین واژه یعنی انیران اشاره رفته است: «من هستم خداوندگار مزداپرست شاپور شاهنشاه ایرانیان و انیران (غیرایرانیان) زاده ایزدان پسر خداوندگار مزداپرست اردشیر شاهنشاه ایرانیانزاده یزدان نوه خداوندگار بابک شاهزاده آسمان.» (۲) این کتیبه در سال ۲۶۲ میلادی بر دیوارهی کعبه زرتشت حک شده است. در همین جا نیز نام ۲۹ منطقه آورده میشود. «امارات و ایلات امپراطوری ایران اینها هستند: ۱-پارس، ۲- پارت، ۳- خوزستان، ۴- میشان، ۵- آسورستان، ۶- تنورشنکن (آدیابن)، ۷- عربستان، ۸- آتروپاتکان (آذربایجان)، ۹- ارمینا (ارمنستان)، ۱۰- ویرچان (گرجستان)، ۱۱- سیکن (ماهلو نیا)، ۱۲- اردان (البانیا)، ۱۳- بلاسکان، ۱۴- تا حدود کوههای کاپ (قفقاز) تنگه آلان و کلیه کوههای پذشخوار (البرز)، ۱۵- ماد، ۱۶ ورکان (گرگان)، ۱۷- مارگو (مرو)، ۱۸- خرو (هرات)، ۱۹- تمام اپارخشتر (ابرشهر)، ۲۰- کرمان، ۲۱ - سکستان (سیستان)، ۲۲- توگرن (تورستان)، ۲۳- مکوران (مکران)، ۲۴- پرتان، ۲۵- هندوستان، ۲۶- کوشان شهر تا حدود پیشکابور (پیشاور)، ۲۷- کاش (کاشغر)، ۲۸- سوگد (سغد) و ۲۹ چاچستان (چاچ).» (۳).
پیش از پرداختن به امارت حیره، ضروریست که در اینجا اشارهای به مفهومِ «انیران» بشود. این واژه نخستین بار در اوستای جدید یشت ۱۸، بند ۲ آمده است. در اینجا «انیران» یعنی غیرایرانیان با پلیدیها هم ردیف میشود: «فرّ ایرانی، اهریمنِ پُر گزند را شکست دهد؛ خشمِ خونین درفش را شکست دهد؛ بوشاسپِ خوابآلود را شکست دهد؛ یخ [بندانِ] درهم افسرده را شکست دهد؛ آپوش دیو را شکست دهد؛ سرزمینهای انیران را شکست دهد.» (۱). گفتنی است که «شکست دادن» ترجمهی نرم است و درستتر آن «نابود کردن/ تباه کردن و برافکندن» میباشد. همچنین در سنگنبشتهی شاپور اول نیز به همین واژه یعنی انیران اشاره رفته است: «من هستم خداوندگار مزداپرست شاپور شاهنشاه ایرانیان و انیران (غیرایرانیان) زاده ایزدان پسر خداوندگار مزداپرست اردشیر شاهنشاه ایرانیانزاده یزدان نوه خداوندگار بابک شاهزاده آسمان.» (۲) این کتیبه در سال ۲۶۲ میلادی بر دیوارهی کعبه زرتشت حک شده است. در همین جا نیز نام ۲۹ منطقه آورده میشود. «امارات و ایلات امپراطوری ایران اینها هستند: ۱-پارس، ۲- پارت، ۳- خوزستان، ۴- میشان، ۵- آسورستان، ۶- تنورشنکن (آدیابن)، ۷- عربستان، ۸- آتروپاتکان (آذربایجان)، ۹- ارمینا (ارمنستان)، ۱۰- ویرچان (گرجستان)، ۱۱- سیکن (ماهلو نیا)، ۱۲- اردان (البانیا)، ۱۳- بلاسکان، ۱۴- تا حدود کوههای کاپ (قفقاز) تنگه آلان و کلیه کوههای پذشخوار (البرز)، ۱۵- ماد، ۱۶ ورکان (گرگان)، ۱۷- مارگو (مرو)، ۱۸- خرو (هرات)، ۱۹- تمام اپارخشتر (ابرشهر)، ۲۰- کرمان، ۲۱ - سکستان (سیستان)، ۲۲- توگرن (تورستان)، ۲۳- مکوران (مکران)، ۲۴- پرتان، ۲۵- هندوستان، ۲۶- کوشان شهر تا حدود پیشکابور (پیشاور)، ۲۷- کاش (کاشغر)، ۲۸- سوگد (سغد) و ۲۹ چاچستان (چاچ).» (۳).
برای نمونه «پرتان یا پاردانا» همان ماد بود؛ همچنین پیشاور، آرتروپاتکان
(آذربایجان)، خرو (هرات)، مکران و غیره هیچ کدام تُرک یا سامی نبودند. آنها از
لحاظ زبانی جزو خانوادهی زبانهای ایرانی هستند. با این وجود پیش از تصرفِ این
مناطق، «انیران» به شمار میرفتند. این میرساند که هر جا زیر حاکمیت شاه ساسانی
بود، «ایران» به شمار میرفت و خارج از قلمروِ شاهنشاهی «انیران» نامیده میشد.
به عبارتی دیگر، ایران یک مفهومِ ژئوپولیتیک بوده و ربطی به فرهنگ، زبان و نژادِ
مشترک ندارد.
کرتیر (کردیر) روحانی اعظم ساسانی در سنگنبشتهای که به جای نهاده است، یک بُرداشتی
از «انیران» ارایه میدهد که در گوهر خود با دُرکِ اوستایی که در بالا آمده
سازگار است. او در سنگنبشتهاش گرجستان، ارمنستان، شام، عراق، جزیره عرب و
آناتولیا را «ان ایر» یا «انیران» مینامد، به عبارتی هر کس که زرتشتی (و طبعاً
فارسزبان) نیست، از نظر کرتیر، «انیرانی» یا غیر آریایی است. همین درک از مفهوم
«انیران» بعدها در نوشتههای زرتشتیان در سدههای نهم و دهم و یازدهم بازتولید
شده و مسلمانان را «انیرانی» خواندهاند. به سخن دیگر، نسخهی کرتیر از مفهوم
«انیران» یک برداشتِ به غایت افراطیِ دینی است که توانسته تا به امروز در حافظهی
جمعیِ ما ایرانیانِ پارسزبان باقی بماند.
حیره
نخستین پرسشها: حیره چگونه بوجود آمد و بنیانگذاران آنچه کسانی بودند و چرا به آن «حیره» میگفتند؟
نخستین پرسشها: حیره چگونه بوجود آمد و بنیانگذاران آنچه کسانی بودند و چرا به آن «حیره» میگفتند؟
دو مهاجرت بزرگ از قبایل عربستان جنوبی (یمن) به سوی میانرودان رخ داد: نخستین
موجِ مهاجرت در دورانِ تَنش و سُستی اشکانیان یعنی سالهای میانِ ۲۰۰ تا ۲۲۴ میلادی رویداد. در این برههی زمانی،
جنگِ قدرت میانِ بلاش ششم و برادرش اردوان پنجم آغاز شد و از سوی دیگر حکومتهای
محلی تلاش میکردند از طریقِ جنگ با رقیبهایشان دامنهی قدرت خود را گستردهتر
کنند. در این میان نیز حاکمان ساسانی که مرکزشان در استخر بود نیز برای توسعهی
قدرت خود وارد معرکه شده بودند. البته باید گفت که شکست سختِ روم از بلاشِ ششم،
وضعیت سیاسیِ یمن را نیز دچار آشوب و ناامنی کرد. در همین زمان نیز پادشاه سبأ به
حضرموت لشکرکشی کرد و آن را تصرف نمود. با ترمینولوژی کنونی میتوانیم از یک
«بحران جهانی» - سیاسی و اقتصادی- سخن بگوییم که منجر به این مهاجرتها شده بود.
موج دوم مهاجرت قبایل عرب به مناطق میانرودان با ویرانی سّد مأرب [در یمن] و
ویرانیهای ناشی از طغیان و سیل آب گره میخورد که شالودهی زندگیِ بسیاری از
مردمان آن سرزمین را نابود کرد. این واقعه در سال ۵۲۴ میلادی رخ داد که در سورهی سبأ،
آیات ۱۵ و ۱۶ نیز بازتاب یافته است (۴). از آغاز تاریخ تا کنون، مهاجرت مردمان
همواره با از بین رفتن منابع اقتصادی و سرکوبهای سیاسی توأم بوده است. موارد
بالا، زمینههای واقعی مهاجرت اعراب جنوبی (یمنی) به میانرودان بودهاند.
«در اواخر قرن دوم یا اوایل قرن سوم میلادی قبایلی از اعراب قحطانی به سبب
مشکلات اقتصادی و معیشتی از یمن کوچ کرده، ابتدا در بحرین فرود آمده و پس از
استقرار و ایجاد اتحاد در میانشان تحت نام تنوخیان، کمکم در مرزهای عراق [میانرودان]
نفوذ کرده و در دوره گُسستگی و آشوبهای همزمان با سرنگونی اشکانیان و روی کار
آمدن ساسانیان در نیسنگ های نزدیک حیره در مرزهای ایران و نیز مرزهای روم جای
گرفتند. از مهمترین قبایل این مهاجران عرب میتوان به بنی فهم، بنیلخم، بنیحیقار،
غطفانیان، بنی زهره، بنی صبح و ازیان (قبیله ازد) اشاره کرد که نُخست در سایۀِ
رهبریِ بنیفهم در پیرامون انبار و حیره جای گرفتند.» (۵).
بیشترِ راویان اسلامی که به هشام کلبی تکیه میکنند، نگارۀِ نادرستی از بنیانگذاری
حیره ارایه میدهند. برای نمونه دکتر جواد مشکور مینویسد:
«هنگامی که دولت اشکانی رو به سُستی نهاد، بزرگان فارس اردشیر بابکان را حمایت کردند تا اینکه وی در سال ۲۲۶ میلادی، بعد از شکست دادن اردوان پنجم در جنگ هرمز، فرمانروای ایران شد. در همین زمان قبایلی از اعراب یمن به حیره فرود آمدند و در منطقهی فرات، دولتی تشکیل دادند که رئیس آن جذیمه الابرشر با اردشیر بابکان همزمان بود و برپایۀِ پیمان نامه ای که میان آن دو بسته شد، حکومت حیره از سوی شاپور پسر اردشیر به عمرو بن عدی، خواهرزاده جذیمه، واگذار شد که سر سلسله لخمیان است. لخمیان که ایشان را مناذره، آل نضر یا ال عمرو بن عدی و ال محرق نیز میگویند، از ۲۶۸ تا ۶۳۲ یعنی حدود ۳۶۴ سال بر حیره حکومت کردند.» [به نقل از مشکور، ص ۵۳۴] (۶).
«هنگامی که دولت اشکانی رو به سُستی نهاد، بزرگان فارس اردشیر بابکان را حمایت کردند تا اینکه وی در سال ۲۲۶ میلادی، بعد از شکست دادن اردوان پنجم در جنگ هرمز، فرمانروای ایران شد. در همین زمان قبایلی از اعراب یمن به حیره فرود آمدند و در منطقهی فرات، دولتی تشکیل دادند که رئیس آن جذیمه الابرشر با اردشیر بابکان همزمان بود و برپایۀِ پیمان نامه ای که میان آن دو بسته شد، حکومت حیره از سوی شاپور پسر اردشیر به عمرو بن عدی، خواهرزاده جذیمه، واگذار شد که سر سلسله لخمیان است. لخمیان که ایشان را مناذره، آل نضر یا ال عمرو بن عدی و ال محرق نیز میگویند، از ۲۶۸ تا ۶۳۲ یعنی حدود ۳۶۴ سال بر حیره حکومت کردند.» [به نقل از مشکور، ص ۵۳۴] (۶).
«بُنیانگزاری دولت» به یک پیشینۀِ درازِ تمدنی و یکجانشینی نیاز دارد که عربها
هنوز یعنی با آغازِ ورودشان به میانرودان، در زمان اردشیر بابکان از آن بی بهره
بودند. پیمانِ میان انوشیروان یکم و قبایل تازه ساکن یافته در بخشِ باختری فرات،
یک پیمان میان «دو دولت» نبود، بلکه میان یک دولت و یک گردایه ای از قبایل بود که
ما در تاریخ آنها را با نامِ تنوخیان میشناسیم. دولتِ نوین ساسانی اجازه داد که
این مهاجران عرب در آنجا ساکن شوند (در خیمهگاهها) و آنها هم به نوبهی خود از
مرزهای ایران در برابر روم و بدویان پاسداری کنند. کمابیش یک سده پس از این زمان
امر القیس خود را «مَلکِ همۀِ اعراب» نامید که کتبیۀِ آن در دسترس است.
در حیره از همان آغاز خانهسازی به سبک شهرها صورت نگرفته بود، یعنی ساکنان حیره از همان سالهای نخست در خانهها گِلی یا سنگی زندگی نمیکردند. طبری که پس از ۲۰۰ سال، «تاریخنگاری» خود را به رشتهی تحریر آورد احتمالاً از زبان سُریانی آگاهی نداشت؛ او واژهی حیره را «سرگردانی» ترجمه کرده و گفته است: «هنگامی که «تبّع» با لشکریانش بدانجا روی آوردند، سرگردان و حیران شدند و از این رو، آن سرزمین را حیره نامیدند» (۷)
در حیره از همان آغاز خانهسازی به سبک شهرها صورت نگرفته بود، یعنی ساکنان حیره از همان سالهای نخست در خانهها گِلی یا سنگی زندگی نمیکردند. طبری که پس از ۲۰۰ سال، «تاریخنگاری» خود را به رشتهی تحریر آورد احتمالاً از زبان سُریانی آگاهی نداشت؛ او واژهی حیره را «سرگردانی» ترجمه کرده و گفته است: «هنگامی که «تبّع» با لشکریانش بدانجا روی آوردند، سرگردان و حیران شدند و از این رو، آن سرزمین را حیره نامیدند» (۷)
خانم پیگولوسکایا که هم زبانِ سُریانی و هم عربی میداند، دربارهی واژهی
«حیره» مینویسد: «تختگاهِ دولتِ لخمیان در آغاز، «حیره» یا «حیرتا» نامیده میشد
که به مفهوم اردوگاه و جایگاه ماندگاری لشکریان بود. در زبان مردم عربستان جنوبی
واژه «حیرت» به معنای اردوگاه است که به صورتهای «تحیر» از فعل «حیر» آمده است.
این مفهوم با مفهوم واژهی «حیرتا» در زبانهای سریانی و عربی [عربیِ یمن/ بینیاز]
همانند و به معنای خیمهگاه و منزلگاه است.» و او ادامه میدهد: «بدین سبب بود که
(حیره نعمان) لقب یافت. بدین روال نام مزبور از صورت عام به صورت خاص در آمد.» (۸) به همین دلیل، «حیره»ها [خیمهگاهها]
طبقِ صاحب آنها نامگذاری میشدند: حیرهی نعمان، حیرهی منذر و غیره. سرانجام،
پس از چند دهه با ساختمانسازی، حیره به شهر تبدیل گردید و واژهی عامِ حیره به
خاص - نام یک شهر- تبدیل شد.
بنا بر اسناد تاریخی میتوان گفت که «حداکثر در آغاز سدهی ۵ میلادی باید حیره به یک مرکزِ شهری
رشد کرده باشد؛ شاهدِ این ادعا وجود اثباتشدهی یک اسقف از سال ۴۱۰ میلادی در آنجاست، زیرا میدانیم که
اکثر تشکیلاتهای اسقفی در شهرها بنا میشدند.» (۹)
نکتهی بنیادین در اینجاست که با مهاجرتِ اعراب جنوبی به نیسنگِ میانرودان،
ترکیب آرامی - سُریانی - ایرانی (زبان) آنجا دگرگون شد. زیرا این مردم از قبایل
گوناگونِ عرب بودند و به گویشهای گوناگونِ عربی که متأثر از سُریانی- آرامی و
حتا حبشی بودند سخن میگفتند. بخشی از آنها مسیحی (نستوری، منوفیزیت و ارتدکس) و
بخشی از آنها بتپرست و ماهپرست بودند. در یک فرآیند چند سدهای، بخشِ گُسترده
ای از میانرودان عربنشین شُد، به ویژه جمعیت حیره که اکثراً از عربهای مهاجر
تشکیل میشد.
دین و زبان در امارت حیره
با مهاجرتِ عربهایِ جنوبی به نیسنگِ میانرودان ادیان و فرهنگهای گوناگونی نیز به آنجا وارد شدند. مسیحیت، بتپرستی و ماهپرستی نیز بخشی از این ادیان بودند. در پی دههها، این ادیان تازه وارد با ادیان بومی این نیسنگ در حال یک بده و بستانِ فعال قرار داشتند. ادیان زرتشتی، یهودی، زُروانی، مانوی و مندایی پیش از ورودِ عربهای جنوبی در مناطقِ گوناگونِ میانرودان جا افتاده بودند. ولی برپایۀِ اسنادِ تاریخی و حتا روایات های اسلامی دین چیره در حیره، دین مسیحیتِ از کیش نستوری بود.
با مهاجرتِ عربهایِ جنوبی به نیسنگِ میانرودان ادیان و فرهنگهای گوناگونی نیز به آنجا وارد شدند. مسیحیت، بتپرستی و ماهپرستی نیز بخشی از این ادیان بودند. در پی دههها، این ادیان تازه وارد با ادیان بومی این نیسنگ در حال یک بده و بستانِ فعال قرار داشتند. ادیان زرتشتی، یهودی، زُروانی، مانوی و مندایی پیش از ورودِ عربهای جنوبی در مناطقِ گوناگونِ میانرودان جا افتاده بودند. ولی برپایۀِ اسنادِ تاریخی و حتا روایات های اسلامی دین چیره در حیره، دین مسیحیتِ از کیش نستوری بود.
«بیشتر پادشاهان حیره از قرن پنجم میلادی به بعد مسیحی بودند و بسیاری از مردم
حیره نیز به مسیحیت و به ویژه کیش نستوری روی آوردند، چنان که در میان قبایل تمیم،
لخم، و تغلِب نیز مسیحیت رواج داشت.» [(یعقوبی، البلدان، ص ۳۰۹] همین را نیز جواد علی، مورخ عراقی،
نیز تأیید کرده است: «به اعتقاد او [استاد جواد علی]، عباد از سه قبیلهی مختلف
تمیم، لخم و ازد تشکیل شده بود که علی رغم اختلافنژاد و نسب، باور به یک آیین، آنها
را گرد یکدیگر آورده بود. از این رو، نام
عباد تنها به نصرانیان حیره اطلاق میشد تا آنان را از بتپرستان ساکن آن سرزمین
متمایز سازد. هنگامی که مسیحیت به صورت آیین رسمی حیره در آمد و اکثر مردم آن به
این آیین گرویدند، به همهی مسیحیان حیره، نصرانی میگفتند تا سبب تمایز آنها از دیگر
مسیحیان عرب تبار باشد» (۱۰)
ولی به مرور زمان بومیهای میانرودان نیز به سوی حیره رفتند و در آنجا اسکان
یافتند. «در کنار این سه طایفه، گروهی از نبطیان عراق نیز در حیره اقامت داشتند.
آنان بازماندگان ساکنان قدیمی عراق یعنی کلدانیان، بابلیان و آرامیان بودند و به
زراعت اشتغال داشتند.» (۱۱) به سخنِ دیگر، آرامی- سُریانی زبانان و پارسی زبانان
به همراه ادیانِ کهن خود نیز در کنارِ عربهای حیره میزیستند. دقیقتر گفته
شود! ترکیبِ جمعیتی حیره درست مانند ترکیب جمعیتی میانرودان گردید، با این تفاوت
که دین مسیحیت (نستوری) در آنجا غالب بود. خواننده میباید به این نکته توجه کند
که مسیحیتِ عربها از فیلترِ ادیان کهن و استورههای عربی عبور کرده بود و رنگ و
بوی خاص خود را داشت.
مسیحیان حیره برای اینکه میان خود و دیگر ادیان به ویژه بتپرستان تفاوت قایل
شوند، خود را «عِباد» مینامیدند. [ جمعیت اصلی شهر حیره را «عباد» تشکیل میداد
که غالباً مسیحی نسطوری بودند... و زبان سریانی، زبان دینی و فرهنگی ایشان بود ولی
در گفتگوهای روزانه احتمالاً به زبان عربی سخن میگفتند. البته مردم حیره زبان
عربی را به لهجهی خاصی صحبت میکردند که بیشتر رنگ نبطی داشت و میتوان گفت منشآ
لهجهی خاص مردم این شهر به علت تأثیرات زبان و فرهنگ آرامی و نبطی است به ویژه
آنکه خط حیره هم از شعبههای خط آرامی و سریانی بوده است.] (۱۲) نکتهی مهم در اینجا، این است که زبان
گفتاری مردم حیره عربی (گویشهای گوناگون) ولی زبانِ نوشتاری دینی و فرهنگی آنها
سُریانی بوده است. به همین علت، بعدها، بسیاری از واژههای سُریانی و پارسیمیانه
(به دلیل حاکمیت سیاسی ساسانی در آنجا) وارد زبان نوشتاری عربی گردید (در بخشِ
زبانِ عربی و زبانِ قرآن به آن خواهیم پرداخت). افراد مسیحی در حیره که «عبادی»
به شمار میرفتند، به خود «عبد» میگفتند. اگر کسی میگفت که من «عبد» م، یعنی من
مسیحی هستم. «عبد» همان «بنده» معنی میدهد. در حالی که آنها مفهوم سُریانی
«عبداله» [عبد + ال (به عبری و آرامی یعنی خدا) را فقط برای مسیح به کار میبردند.
مفهوم «عبداله» (سُریانی) هفت بار در انجیل عهد قدیم آمده است، مسیحیان به عیسی
مسیح نیز servant of God
یا Gottesknecht
میگویندکه این، ترجمهی همان «عبداله» یا معربِ آن «عبدالله» است.
البته در کنارِ مسیحیت، ادیان یهودی، مانوی و مزدکی نیز توانستند در حیره خود
را جا بیندازند. به ویژه برای یک دورهی خاص که مزدکیان توسط دربارِ حیره حمایت
میشدند. گسترشِ کیشِ مزدکی در دوران قباد رخ داد.
«دوران مقارن با پادشاهی قباد (۴۸۸-۵۳۱ میلادی) در ایران، دوران آشوبهای
درباری به شمار میآید و همین آشوبهای سخت به پایین کشیدنِ قباد از تخت پادشاهی
منجر شد. هر چند او توانست در سال ۴۹۹ میلادی دوباره قدرت را به دست گیرد.
قیام مزدکیان و تمایل پادشاه به پذیرش این آیین و حمایت از ایشان، فتنههای بزرگان
و موبدان را به همراه داشت که دامنه آشوب را گسترش میداد. ضعف دولت ساسانی در این
دوران به امارتهای تابع نیز سرایت کرد تا آنجا که در سال ۵۲۳ میلادی حارث بن عمرو از پادشاهان «آلِ
کنده» توانست «منذر بن ماءالسماء» را از حیره فراری داده و بر آن تسلط یابد.... به
نظر میرسد «حارث بن عمرو کندی» پس از قدرت یافتن در حیره به جلب نظر قباد پرداخته
باشد، زیرا منابع خبر میدهند که حارث به پیروی از قباد، آیین مزدکی را پذیرفته،
در قلمرو حکومتی خود به تبلیغ آن پرداخته و حتی پایین کشیدن «منذر بن ماء السماء»
و سرنگونی لخمیان در حیره را در همین اظهار تمایل حارث به پذیرش آیین مزدک بایگانی
کردهاند» (۱۳)
گسترشِ کیشِ مانوی و مزدکی در حیره باعث شد تا به مرور زمان یک جریان قدرتمند
گنوسی (عرفانی) ایرانی - عربی در این امارت شکل بگیرد که در تاریخِ دین بعدی یعنی
اسلام نقش بسیار بزرگی ایفا کرد.
همچنین ما گزارشات فراوانی داریم مبنی بر اینکه بسیاری از شاعران عرب به گویشهای
خاص خود در میخانههای حیره شعر میسرودند و شعرخوانی میکردند. ولی از آنجا که
هنوز خط عربی اختراع نشده بود، یا این اشعار به ثبت نرسیدند یا اگر هم به ثبت
رسیدند به خط سُریانی نوشته شدهاند. پس از دویست سال، تاریخنگاران اسلامی همین
شاعران را «شاعران دوران جاهلیت» نامگذاری کردند و از حیره به نیسنگ هایِ مکه و
مدینه جا به جا کردند.
چکیده
میتوان با قاطعیت گفت که حیره در بخشِ غربی فرات، خطهی مرزی میان امپراتوری ساسانی و بدویان عربستان در اواسط سدهی سوم میلادی ابتدا در شکلِ خیمهگاهها شکل گرفت. به مرور زمان شهرسازی آغاز گردید و تحت تأثیر تمدنِ ایرانی توانست به یک دولت- شهر (امارت) تابعِ پادشاهی ساسانی قرار بگیرد. ترکیبِ جمعیتی مردم حیره غالباً از عربهای مهاجر تشکیل میشد که دینشان مسیحی (عمدتاً نستوری) بود و بعدها مردمان بومی میانرودان نیز بدانها اضافه شدند، یعنی بابلیان، کلدانیان و آرامیها. زبان گفتاری مردم حیره، گویشهای گوناگون عربی ولی زبان نوشتاری آنها سُریانی بود. در کنارِ مسیحیت، ادیان زرتشتی، یهودی، بتپرستی، ماهپرستی و جریانهای گنوسی مانند کیشهای مانوی، مزدکی و مندایی نیز رواج داشت.
میتوان با قاطعیت گفت که حیره در بخشِ غربی فرات، خطهی مرزی میان امپراتوری ساسانی و بدویان عربستان در اواسط سدهی سوم میلادی ابتدا در شکلِ خیمهگاهها شکل گرفت. به مرور زمان شهرسازی آغاز گردید و تحت تأثیر تمدنِ ایرانی توانست به یک دولت- شهر (امارت) تابعِ پادشاهی ساسانی قرار بگیرد. ترکیبِ جمعیتی مردم حیره غالباً از عربهای مهاجر تشکیل میشد که دینشان مسیحی (عمدتاً نستوری) بود و بعدها مردمان بومی میانرودان نیز بدانها اضافه شدند، یعنی بابلیان، کلدانیان و آرامیها. زبان گفتاری مردم حیره، گویشهای گوناگون عربی ولی زبان نوشتاری آنها سُریانی بود. در کنارِ مسیحیت، ادیان زرتشتی، یهودی، بتپرستی، ماهپرستی و جریانهای گنوسی مانند کیشهای مانوی، مزدکی و مندایی نیز رواج داشت.
در فصل بعدی به مناسبات امارت حیره با دولتهای ساسانی، اهمیت و پایان آن
خواهیم پرداخت.
پایان بخش ۴
یاداشت ها
————————————-
۱- دوستخواه، جلیل: اوستا، کهنترین سرودهای ایرانیان. تهران، ۱۳۷۱، انتشارات مروارید، ص ۴۸۳
۲- اکبری، امیر: کعبه زرتشت و اهمیت تاریخی کتیبهی شاپور اول ساسانی. در: پژوهشنامه تاریخ - سال سوم، شماره یازدهم، تابستان ۸۷ ص ۳۵
۳- اکبری: تابستان ۸۷: ۳۷.
۴- در سورهی سبأ، ۳۴، آیههای ۱۵ و ۱۶ آمده است:
لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (آیه ۱۵) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ (آیه ۱۶)
قطعا برای [مردم] سبا در محل سکونتشان نشانه [رحمتی] بود دو باغستان از راست و چپ [به آنان گفتیم] از روزی پروردگارتان بخورید و او را شکر کنید شهری استخوش و خدایی آمرزنده / پس روی گردانیدند و بر آن سیل [سد] ع رم را روانه کردیم و دو باغستان آنها را به دو باغ که میوههاى تلخ و شورهگز و نوعی از کنار تنک داشت تبدیل کردیم. (ترجمه فولادوند)
۵- میرزایی، کیومرث/ عظیمی، کیومرث و محمودآبادی، سید اصغر: بررسی روابط دولت ساسانیان و امارت حیره از آغاز تا سقوط این امارت. در: تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۰، ص ۸۹
۶- افراسیابی، غلامرضا/ جعفری، سید محمد مهدی و دری، نجمه: حیره و یمن دروازههای ورود آداب و فرهنگ ایرانی به سرزمینهای عربی. در: مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبانهای ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال چهارم، شماره هفتم، بهار ۱۳۸۴، صص ۵۷-۵۸
۷- مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبانهای ایرانی، شماره هفتم، بهار ۱۳۸۴، ص ۵۳
۸- پیگو لوسکایا، نینا: اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم- ششم میلادی. ترجمهی عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۷۲، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص ۵۶۵
۹- Isabel Toral-Niehoff: Al-Hira. Brill Leiden. Boston, 2014, p. 75
۱۰- سالم، عبدالعزیز: تاریخ عرب قبل از اسلام. ترجمهی باقر صدری نیا، تهران ۱۳۸۰، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۱۸۴-۱۸۵
۱۱- سالم ۱۳۸۰: ۱۸۵
۱۲- مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبانهای ایرانی، شماره هفتم، بهار ۱۳۸۴، ص ۵۵
۱۳- تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۰، صص ۹۵-۹۶
————————————-
۱- دوستخواه، جلیل: اوستا، کهنترین سرودهای ایرانیان. تهران، ۱۳۷۱، انتشارات مروارید، ص ۴۸۳
۲- اکبری، امیر: کعبه زرتشت و اهمیت تاریخی کتیبهی شاپور اول ساسانی. در: پژوهشنامه تاریخ - سال سوم، شماره یازدهم، تابستان ۸۷ ص ۳۵
۳- اکبری: تابستان ۸۷: ۳۷.
۴- در سورهی سبأ، ۳۴، آیههای ۱۵ و ۱۶ آمده است:
لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (آیه ۱۵) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ (آیه ۱۶)
قطعا برای [مردم] سبا در محل سکونتشان نشانه [رحمتی] بود دو باغستان از راست و چپ [به آنان گفتیم] از روزی پروردگارتان بخورید و او را شکر کنید شهری استخوش و خدایی آمرزنده / پس روی گردانیدند و بر آن سیل [سد] ع رم را روانه کردیم و دو باغستان آنها را به دو باغ که میوههاى تلخ و شورهگز و نوعی از کنار تنک داشت تبدیل کردیم. (ترجمه فولادوند)
۵- میرزایی، کیومرث/ عظیمی، کیومرث و محمودآبادی، سید اصغر: بررسی روابط دولت ساسانیان و امارت حیره از آغاز تا سقوط این امارت. در: تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۰، ص ۸۹
۶- افراسیابی، غلامرضا/ جعفری، سید محمد مهدی و دری، نجمه: حیره و یمن دروازههای ورود آداب و فرهنگ ایرانی به سرزمینهای عربی. در: مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبانهای ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال چهارم، شماره هفتم، بهار ۱۳۸۴، صص ۵۷-۵۸
۷- مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبانهای ایرانی، شماره هفتم، بهار ۱۳۸۴، ص ۵۳
۸- پیگو لوسکایا، نینا: اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم- ششم میلادی. ترجمهی عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۷۲، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص ۵۶۵
۹- Isabel Toral-Niehoff: Al-Hira. Brill Leiden. Boston, 2014, p. 75
۱۰- سالم، عبدالعزیز: تاریخ عرب قبل از اسلام. ترجمهی باقر صدری نیا، تهران ۱۳۸۰، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۱۸۴-۱۸۵
۱۱- سالم ۱۳۸۰: ۱۸۵
۱۲- مجلهی مطالعات ایرانی مرکز تحقیقات فرهنگ و زبانهای ایرانی، شماره هفتم، بهار ۱۳۸۴، ص ۵۵
۱۳- تاریخ در آینه پژوهش، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۰، صص ۹۵-۹۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر