نویسنده: ب. بینیاز (داریوش)
چکیده
با آنکه مسلمانان ادعا میکنند که قرآن کتاب دینی آنهاست، ولی یک نگاه انتقادی/ پژوهشگرانه به درونمایۀِ این کتاب نشان میدهد که قرآن هیچ پیوندی با اسلام ندارد؛ از یک سوی در قرآن هیچ کیفر و مجازاتی برای احکام کلیدی دین اسلام همانند موسیقی، آواز خواندن، می نوشیدن، کیفر حکم سنگسار برای زنا، و یا حجاب اجباری.... و یا هیچ دستوری برای اجرای نمازهای پنجگانه وجود ندارد، و از سوی دیگر به واژگونه ادعای راویان و مفسرین مسلمان، مخاطب این کتاب «بت پرستان» نیستند، بلکه اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) میباشند. پس اگر سرچشمه این کیفرها و احکام دین اسلام، قرآن نیست، چیست و این احکام از کجا آمده اند؟ پژوهش های نوین نشان میدهند که قرآن یک واژه سریانی/ آرامی به معنی «خواندنی» است. و این کتاب سده ها پیش از پیدایش اسلام، سروده های مذهبی یک کیش مسیحی به نام نستوری بوده که پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی به نام امویان در ایران خلافت کردند. 132 سال پس از قدرت گرفتن عرب های مسیحی در ایران، با روی کار آمدن عباسیان، این سروده های مذهبی (قرآن) پیشنویسی برای تدوین یک کتاب «آسمانی» برای یک ایدیولوژی دینی/ سیاسی به نام اسلام شد. در این دوره بود که با وام گرفتن از قانون های دین زرتشتی همانند نماز های پنجگانه و برخی از احکام کیفری در این دین، قانون های کیفری دین اسلام را به نام سوره های مدینه ای (قرآن) تدوین کردند، و آن بخش از قرآن را که سروده های مذهبی کیش نستوری بودند، سوره های مکی نامیدند، و یک زندگینامه برای یک پیامبر عرب به نام محمد و یک تاریخ افسانه ای برای آغاز اسلام نوشتند.
سرآغاز
این راستی که قرآن هیچ پیوندی با اسلام ندارد، یکی از موضوعاتِ پژوهشگران گروه «اناره» در آغاز همین سده بوده است [1]. این گروه تاکنون دستکم شش هزار صفحه در این باره نوشته اند که البته جریانهای رسمی و قدرتمند اسلامشناسی که بیشتر پشتگرمی به سرمایه های مالی کشورهای اسلامی دارند، از گسترش این نگرش در تاریخ اسلام با هر وسیلهای جلوگیری کرده و میکنند. این، هم اکنون موضوع گفتگوی این نوشته نیست.
پژوهشهای نوین دربارۀ شکلگیری اسلام نشان میدهند که قرآن در آغاز سروده های مذهبی یک جنبش مسیحی خاوری به نام نستوری در میانرودان و ایران بود، و به زبان سُریانی/ آرامی نوشته شده بود [2] و سپس تر این کتاب از سوی عربهایی که به قدرت رسیده بودند، با اندکی دگرگونی ها و افزایش آیه ها و سوره های تازه، به نام کتاب دین نوین پذیرفته شد. بیشترین دگرگونی ها و افزوده ها در قرآن در زمان عباسیان انجام گرفت که سازندگان دین اسلام بودند.
همچنین دوست فرهیختهام مزدک بامدادان [3] به دُنبال نوشتارهای پُرشمار و از نگرگاه درون دینی، یعنی با تکیه به بُنمایه های اسلامیِ رسمی و با دقت شایان توجه، نشان داده است که روایت هایِ اسلامی گردآیه ای ناسازگار و بدون پیوند با رویدادهای راستین تاریخ و واقعیت هستند، و هیچ مسلمانی نمیتواند بدون رویکرد (توجه) به این روایات، تصویری – هر چند اشتباه- از قرآن به دست بیآورد. زیرا قرآن گفتگویی میان یک جریان مسیحیِ خاوری با دیگر جریانات دینی رایج (در سده هفتم میلادی) مانند یهودیت، مسیحیتِ رسمی ارتودکس و دیگر جریانات مسیحی و گنوسی (عرفانی/ درویشی) بوده است. و این نگرش رو در روی این خوانش رسمی از اسلام ایستاده است که میگوید قرآن برخاسته از یک سرزمین با آیین بتپرستی بوده است.
برای این که سخنان بالا در تراز یک ادعای بی پایه و بی بنیاد نماند، نیاز است که من به تفاوتهای میان قرآن و اسلام بپردازم. کوتاه سخن اینکه: یک گردآیه از حدیث ها و روایت ها و تفسیرهایی که نگارش آنها ۱۵۰ سال پس از قدرتگیری عربها آغاز شد، سرانجام به دین نوینی فرجامید که اسلام نام گرفت. اکنون ببینیم که میان قرآن و اسلام چه تفاوتهایی وجود دارد.
موسیقی
در اسلام
موسیقی حرام است. اکنون این پرسش پیش میآید که حرام بودن موسیقی در اسلام از کجا
ریشه گرفته است. راویان اسلامی میبایستی برای دلیل های خود دست کم یک شاهد محکم
در قرآن بیابند؛ شاهد محکم یعنی آیهای که هر خوانندهای (فقیه یا غیرفقیه) بدون
شبهه و تردید بگوید: آری، در قرآن موسیقی حرام شده است.
ولی ما در قرآن هیچ واژهای را نمییابیم که بتوانیم با قاطعیت بگوییم که خدا موسیقی را، چه در شکل نواختن ابزار موسیقی و چه آواز خواندن حرام کرده باشد. آیههایی که در زیر میآیند، توسط کسانی مانند مجاهد بن جبر (مرگ ۷۲۲ م.)، طبری (مرگ ۹۲۳ م.) و قُرطُبی (مرگ ۱۲۷۲ م.) به عنوان مبنای ممنوعیت موسیقی مورد تفسیر قرار گرفته اند و مابقی ایدئولوگهای اسلامی در طول تاریخ نیز راه آنها را ادامه دادند.
شاید برای خوانندهی مسلمان مؤمن شگفتانگیز باشد که اکثریت حدیثنویسان، راویان و مفسرین قرآن برای حرام کردن موسیقی به آیههای زیر متوسل میشوند، به ویژه آیه ۶ از سوره لقمان:
سوره نجم (۵۳)، آیههای ۵۹ تا ۶۲
أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ (۵۹)وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ (۶۰)وَأَنتُمْ سَامِدُونَ (۶۱)فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا (۶۲).
«پس آیا از این سخن عجب میکنید (۵۹) و میخندید و نمیگریید (۶۰) و شمایید که بازیکنانید (۶۱) پس برای خدا سجده برید و پرستش کنید (۶۲).
سوره اسرا (۱۷)، آیه ۶۴:
وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم
بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ
وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا.
«و هر کس را که توانی از ایشان به بانگ خویش از جای ببر و سوارکاران و پیادگانت را
بر سر ایشان بتاز و با آنان در اموال و اولاد شریک شو، و به آنان وعده [های رنگین]
بده و شیطان وعدهای جز فریب به آنان نمیدهد.»
و سرانجام سومین و مهمترین آیه که حدیثنویسان و داستاننویسان اسلامی به
عنوان «مدرکی» برای حرام کردن موسیقی در اسلام ارایه میدهند:
سوره لقمان (۳۱)، آیه ۶:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ
بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ.
«و از مردمان کسی هست که خریدار سخنان سرگرمکننده است تا به هیچ علمی [مردمان را]
از راه خدا گمراه گرداند، و آن را به ریشخند گیرد، اینانند که عذابی خفتبار [در
پیش دارند] دارند».
هیچ آدم خردمندی که بتواند منطق دو دو تا چهار تا را بفهمد نمیتواند از آیههای بالا این برداشت را بکند که در قرآن موسیقی حرام شده است.
مفهوم کلیدی که مفسران قرآن برای اثبات حرام بودن موسیقی میآورند، «لهو الحدیث» است.
در تمام ترجمههای قرآن به زبانهای گوناگون، «لهو الحدیث» را «سخنان سرگرمکننده» ترجمه کردهاند. این مفهوم از کجا میآید؟
در «مینوی خرد» که توسط زنده یاد احمد تفضلی از پارسی میانه به فارسی امروزی ترجمه شد ما با مفهومی رو به رو میشویم که معادل همین «لهو الحدیث» است. این واژه «افسوسگر» است. «افسوسگر» یعنی کسی که دربارهی امور مقدس سخنان استهزاآمیز میگوید. از دیدگاه دین زرتشتی (نسخهی ساسانی) جای چنین کسی در دوزخ است.
(۱) پرسید دانا از مینوی خرد (۲) که فرجام مرد گیتیآرا و مینو برهمزن چیست (۳) و فرجام مرد استهزا کننده (افسوسگر) و … مینوی خرد پاسخ داد (۱۰) که مرد گیتیآرا و مینو برهمزن در مجازات سدوش (= سه شنبه) [منظور سه شب نخستین پس از مرگ است/تفضلی] چنین تباه شود که آتش درخشان چون آب بر آن رسد. (۱۰) و در تن و روان مرد استهزاءکننده فرّه نبود (۱۲) و هر بار که دهان باز کند، بدکاری او افزوده شود (۱۳) و دروجی (دروغ) به تن او چنان جایگزین شود که در تن او هیچ نیکی را راه ندهد (۱۴) و نیکان را مسخره و بدان را ستایش کند (۱۵) و در گیتی تنش بدنام و در مینو روانش بدکار باشد (۱۶) و در دوزخ او را برای مجازات به دروج استهزاءکننده بسپارند (۱۷) و آن دروج در هر عقوبت او را همان گونه استهزاء و مسخره کند.» [4]
واژه «لهو الحدیث» با شایمندی بسیار فراوان برگردان عربی همان واژه «افسوس» است. «افسوسگر» کسی است که دربارهی مقدسات و نیکان، سخنانِ سرگرمکننده، استهزاءکننده و خندهآور میگوید و به اصطلاح امروزی به مقدسات توهین میکند. شگفتانگیز این که در هیچ کدام از ترجمههای قرآن – به تمام زبانهای جهان- «لهو الحدیث»، «غنا» یا «موسیقی» ترجمه نشده است. «لهو الحدیث» در همهی ترجمههای قرآن یا «سخنان سرمکننده» یا «سخنان بیهودی/ پوچ/ لودگی و …» ترجمه شده است.
به احتمال بسیار چون حدیثنویسان، راویان و مفسران قرآن پس از دو سده منبع تاریخی این واژه را نمیدانستند، «لهو الحدیث» را خودسرانه به موسیقی و آواز خواندن گره زدند.
کتاب «دادستانِ مینوی خرد» [احکام و آراء روح عقل] از کتابهایی است که در اواخر ساسانی، احتمالا در زمان خسرو انوشیروان (۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) نوشته شده است. البته باید یادآوری کرد که این کتاب، بعدها چندین بار بازنویسی شد و تغییراتی را به خود دید.
سنگسار
همچنین ما در قرآن هیچ آیهای پیدا نمیکنیم که برای «زنا» یعنی اگر مرد یا زنی
(ازداوج کرده) با زن یا مرد دیگری آمیزش جنسی کند، کیفر سنگسار اجرا شود.
آشکارترین آیهای که در این باره در قرآن آمده است، در آیه ۲ سوره نور است.
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ
جَلْدَةٍ ۖ وَلَا
تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّـهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ
بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۖ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ
الْمُؤْمِنِينَ.
«به هر زن زناكار و مرد زناكار سَد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز بازپسين
ايمان داريد، در [كار] دين خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنيد، و بايد گروهى از
مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند.»
همچنین در سورۀ نساء، آیه ۲۵ به موضوع «فحشاء» و «زنا» پرداخته است. در این جا نیز با مفهومی به نام «سنگسار» رو به رو نمیشویم.
وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ۚ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُم ۚ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ ۚ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ ۚ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ۚذَٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنكُمْ ۚ وَأَن تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَّكُمْ ۗ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ .
«و هر كس از شما، از نظر مالى نمىتواند زنان [آزاد] پاكدامن با ايمان را به همسرى [خود] درآورد، پس با دختران جوانسال با ايمان شما كه مالك آنان هستيد [ازدواج كند]؛ و خدا به ايمان شما داناتر است. [همه] از يكديگريد. پس آنان را با اجازه خانوادهشان به همسرى [خود] درآوريد و مَهرشان را به طور پسنديده به آنان بدهيد [به شرط آنكه] پاكدامن باشند نه زناكار، و دوستگيران پنهانى نباشند. پس چون به ازدواج [شما] درآمدند، اگر مرتكب فحشا شدند، پس بر آنان نيمى از عذاب [=مجازات] زنان آزاد است. اين [پيشنهاد زناشويى با كنيزان] براى كسى از شماست كه از آلايش گناه بيم دارد؛ و صبر كردن، براى شما بهتر است، و خداوند آمرزنده مهربان است».
حالا مشکل دو تا میشود: از یک سو ما هیچ آیهای در قرآن نداریم که بگوید سزای مرد یا زن زناکار سنگسار است و از سوی دیگر ولی در قرآن آمده است که سزای کنیزی که زنا میکند نصف زنان آزاد است. حال اگر به قول فقیهان مسلمان سنگسار سزای زناکار است، نصف «سنگسار» را چگونه باید درک کرد؟
ولی راویان و مفسرین اسلامی با سر هم بندی کردن یک سلسله قصهها و داستانهای بی سر و پا سنت سنگسار را از انجیل عهد عتیق به عاریه گرفته و آن را به قرآن منتسب کردهاند.
صحیح بخاری مینویسد:
«خداوند رسول خدا را به حق فرستاد و بر او کتاب را نازل کرد. پس در بین آنچه بر وی نازل شده بود آیه سنگسار بود. پس ما آن را خواندیم فهمیدم و با تمام وجود درک کردیم. رسول خدا سنگسار کرد و ما هم سنگسار نمودیم. پس ترسیدم که اگر مدتی بر مردم بگذرد کسی بگوید که قسم به خدا ما این آیه را در کتاب خدا نمیبینیم. پس به سبب ترک یکی از واجبات الهی به گمراهی بیفتند.»
همچنین در کتاب بی پایه و اساس نهجالبلاغه که حدود چهار سده بعد از قدرتگیری عربها توسط فردی به نام سید رضی تحریر شده از قول امام مجازی یعنی علی آمده است [5]:
خطبه ۱۲۷: «شمشیرهایتان بر دوشتان قرار دارد، بر سالم و ناسالم فرود میآورید، و گناهکار و بی گناه را با هم مخلوط میکنید، و حال اینکه میدانید پیامبر، زناکار همسردار را سنگسار میکرد سپس بر جنازهاش نماز میخواند و ارثش را به اهلش میسپرد... و زناکار بیهمسر را تازیانه میزد، آن گاه قسمت هر دو را از غنیمت میپرداخت و حق داشتند زنان مسلمان را به همسری بگیرند...»
می خواری
در قرآن شرابخواری حرام نشده است. ولی «پرهیز / دوری از شرابخواری» در یکی از
سورههای به اصطلاح «مکّی» آمده است.
اگر آن گونه که ایدئولوگهای عباسی میگویند قرآن کلام خداست و خدا نیز بر همه چیز اشراف مطلق دارد چگونه میشود که این «همه چیزدان» در آغاز نمیدانست که شراب بد است ولی چندین سال بعد به «حرام بودن شرابخواری» پی بُرد؟ از این پرسش میتوان این نتیجه را گرفت که یا قرآن کلام خدا نیست یا خدا همه چیزدان نیست و او هم مانند ما انسانها باید خوب و بد را تجربه کند.
در زیر آیههای قرآن با تقدم و تأخر نگارششان – به اصطلاح شأن نزولشان- آمده است:
سوره ۲ (بقره)، آیه ۲۱۹ ، [نزول ۸۷]
يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ ۖ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ
وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا ۗ وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ
تَتَفَكَّرُونَ
«درباره شراب و قمار از تو مىپرسند بگو در آن دو، گناهى بزرگ و سودهایى براى مردم
است و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مىپرسند چه چیزى انفاق کنند بگو
مازاد [بر نیازمندى خود] را این گونه خداوند آیات [خود را] براى شما روشن
مىگرداند باشد که بیندیشید.»
سوره ۴ (نساء)، آیه ۴۳ ، [نزول ۹۲]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا
جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغْتَسِلُوا ۚ وَإِن كُنتُم مَّرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ
أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا
طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ ۗ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَفُوًّا
غَفُورًا
«اى کسانى که ایمان آوردهاید در حال مستى به نماز نزدیک نشوید تا زمانى که بدانید
چه مىگویید و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید] مگر اینکه راهگذر باشید تا غسل
کنید و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکى از شما از قضاى حاجت آمد یا با زنان آمیزش
کردهاید و آب نیافتهاید پس بر خاکى پاک تیمم کنید و صورت و دستهایتان را مسح
نمایید که خدا بخشنده و آمرزنده است.»
سوره ۵ (مائده)، آیه ۹۰، [نزول ۱۱۳]
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ
وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ
لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
«اى کسانى که ایمان آوردهاید شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند [و] از عمل
شیطانند پس از آنها دورى گزینید، باشد که رستگار شوید.»
در سورۀ بقره، قرآن میگوید که «در شراب و قمار گناه بزرگ و سود» هست «ولی گناهشان از سودشان بزرگتر است.» این موضعگیری را هر عقل سلیم امروزی میتواند به خوبی درک کند. در سوره نساء خدا از مؤمنان تقاضا میکند که «در حال مستی نماز نخوانند» یعنی او میگوید که من میدانم که شما شراب هم میخورید ولی هنگامی که مست هستید هیچ کاری نکنید چون نمیدانید که [در آن لحظه] چه میکنید. این را هم هر عقل سلیم امروزی به خوبی درک میکند. در سوره مائده قرآن به مؤمنان میگوید که شراب و قمار و بُتها «از عمل شیطانند پس از آنها دوری گزینید». یعنی ما باز هم در قرآن با مفاهیمی مانند «تحریم یا حرام بودن» رو به رو نیستیم. به همین دلیل در قرآن هیچ کلمهای در خصوص کیفر یا مجازات نوشیدن شراب نیامده است، به اصطلاح مسلمانان قرآن برای نوشیدن شراب «حد» تعیین نکرده است. در حالی که قرآن، زنا را حرام کرده است و برای آن سد ضربه تازیانه مشخص کرده است (حد زنا در قرآن).
نمازهای روزانه
چگونه شد که مسلمانان موظف و مکلف شدهاند پنج بار در روز نماز بخوانند؟ هیچ کس
نمیداند از چه زمانی نمازهای پنجگانهی مسلمانان شکل نهایی خود را گرفت. اگرچه
قرآن در روندِ شکلگیری و بازنویسیاش چند بار بهینه شد ولی در نسخهی نهایی این
کتاب، ما هیچ اثری از نمازهای پنجگانه نمیبینیم. در سورهی اُسرا دو بار، یکی از غروب تا تاریکی و
دیگر در صبح تعیین شده است. در سورۀ روم به طور مشخص از دو نماز «عصر» و «صبح» سخن
رفته است. در سوره بقره از سه بار نماز حرف زده شده است، یعنی یک «نماز میانه»
میان صبح و عصر نیز بدان اضافه شده است. ترتیب سورههای زیر، بر پایۀِ «تاریخ نزولشان»
یا از نگاه من برپایۀِ تاریخ نگارششان میباشد.
سوره ۱۷ (اُسرا)، آیه ۷۸ [نزول ۵۰]
أَقِمِ الصَّلاَهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ
الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا
نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز
صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است.
سوره ۳۰ (روم)، آیه ۱۷ [نزول ۸۴]
فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ.
پس خدا را تسبیح گویید آنگاه که به عصر درمىآیید و آنگاه که به بامداد در
مىشوید.
سوره ۲ (بقره)، آیه ۲۳۸ [نزول ۸۷]
حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَهِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ
قَانِتِینَ
بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و با فروتنی براى خدا به پا خیزید.
همانگونه که خواننده مشاهده میکند، طبق متن قرآن نمازهای روزانه از سه بار
تجاوز نمیکنند، پس پنج بار نماز در روز از کجا آمده است؟
ایگناز گلدزیهر در این باره پژوهش کرده و نتایج آن را در مقالهای به نام «اسلام و
ایرانیت» ارایه داد. او به این نتیجه رسید که نماز پنجگانه از زرتشتیها
برگرفته شده است:
«نمازهای روزانهای که از سوی محمد تعیین شد در اصل دو بار در روز بود؛ بعدها سومین نیز بدان اضافه شد؛ چیزی که در قرآن هم آمده است و محمد آن را «الصَّلاَهِ الْوُسْطَى» (نماز میانی) نامید: نماز صبح، عصر و ظهر منطبق است با «شاخریت»، «مینچاه» و «عربیث» یهودیان. ولی هر چه بیشتر نهادهای دینی ایرانی [زرتشتی/م] در مبانیِ آیینی مسلمانان نفوذ میکردند، بر شمار نمازها (نمازهای سه گانه) افزوده میشد. تا آن جا که به کمیتِ مناسکِ عبادت برمیگردد، حالا همه میخواستند مانند زرتشتیان باشند. همانگونه که «جیمز دارمستتر (باستانشناس فرانسوی)» نشان داده است، پیشوایان دین اسلام پنج «گاهِ» (اوقات نیایش) ایرانیان را برگرفتند و نمازهای سهگانه را به پنج تا ارتقا دادند. ملاحظه میکنید که چگونه اسلام در مبانیِ اصلیاش تحت تأثیر فرهنگِ دینی ایرانی قرار گرفته و در همین راستا شکل نهایی و معتبر خود را یافت.» [6]
«کارل بروکلمن» نیز در همین باره مینویسد:
«محمد در مکه برای پیروانشان فقط دو بار نماز، در مدینه طبقِ الگوی یهودیان سه بار نماز در روز و سرانجام همین سه بار تحت تأثیر فرهنگ دینی ایرانی [زرتشتی/م] به پنج بار ارتقاء یافت.» [7]
تناقضات بزرگ میان مضامین قرآنی و اسلامی نشان میدهند که خاستگاه این دو جریان با هم متفاوت بوده است. بر خلاف راویان اسلامی، مخاطب قرآن بُتپرستان نیستند [مزدک بامدادان] بلکه یهودی ها و مسیحی های آن زمان هستند و گفتگوهای جنبش قرآنی نیز رنگ و روی آیین یهودی و مسیحی دارد و نه اسلامی، زیرا هنوز دینی به نام اسلام وجود نداشته است. قرآن در حقیقت سرودهای مذهبی یک کیش مسیحی خاوری به نام نستوری است که بعدها ایدئولوگهای خلفای عباسی با هزاران تفسیر و روایت آن را از آن خود کردند. نمونههای بالا به خوبی تفاوتهای آشکار قرآن و اسلام را نشان میدهند.
چکیده سخن اینکه: قرآن نتیجه گفتمانهای درون دینی (ادیان بینابینی یهودی/مسیحی) است در حالی که اسلام جهانبینی و ایدئولوژیِ صاحبانِ قدرت (عباسیان) پس از فروپاشی ساسانیان میباشد. از این رو، شگفتانگیز نیست که اسلام چیزی به جز یک ایدئولوژی برای کُنترل و مجازات پیروانش نیست [فوکو].
——————————-
1)
http://inarah.de/2- کریستوف لوکزنبرگ در اثر خود به نام «خوانش سریانی – آرامی قرآن» به این موضوع به گونهای ژرف پرداخته است. قصد نگارنده این است که تا پایان همین سال (2017) ترجمه این اثر گرانبها را به خوانندگان عرضه کنم.
Luxenberg, Christoph: Die Syro-Aramäische Lesart des Koran- Hans Schiler Verlag, 4. Auflage 2011
3- بامدادان، مزدک: مغاک تیره تاریخ. ۹ بخش، در:
http://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/61302/
نکتۀ اساسی در پژوهشهای بامدادان بهرهگیری از روشِ «واسازی» (Deconstruction) است که زمانی ژاک دریدا (Darida) آن را در مورد متون ادبی و هنری تدوین و به کار گرفته بود.
4- تفضلی، احمد: مینوی خرد. انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. ص ۳۶
5- پژوهشگران «اناره» از زوایای گوناگون با اسناد و مدارک نشان دادهاند که نه پیامبری به نام محمد وجود تاریخی داشته و نه خلفای راشدین. برای اطلاعات بیشتر به کتابهای زیر که نگارنده ترجمه کرده است رجوع کنید:
الف: دکوین، ریموند: آغاز ستایش علی و شکلگیری جهانبینی عباسیان. مترجم ب. بینیاز، انتشارات پویا/ کلن، چاپ اول نوامبر ۲۰۱۴.
ب: قرآن بدون محمد؟ گفتگوی کلاوس براکر با پروفسور دکتر کارل – هاینتس اولیگ. ترجمه: ب. بینیاز. زمستان ۲۰۱۶.
6- Goldziher, Ignaz: Islam und Parsismus. In: Der frühe Islam, pp. 726-427
7- Brockelmann, Carl: Geschichte der islamischen Völker und Staaten; Münc
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر