۱۳۹۶ خرداد ۳, چهارشنبه

گذشتۀِ پُرسش برانگیز شهر مکه و پیوند «هُوبَل (Hubal) » با «الله»







جاوید نامجو

پژوهش هایِ تاریخی نشان میدهند که هر جنبش دینی نو در پیوستگی با جنبش های دینی پیشین و تأثیر پذیری از آیین ها و شیوه زندگی مردم پیرامونش پدید آمده است؛ از اینرو تاکنون هیچ جنبش دینی، یک شبه و «خودآفریده (خلق الساعه)» در نماگاه تاریخ پدیدار نگشته است. هماهنگ با این تجربه، هر رویدادِ تاریخی نیز ردپایی از خود برجای میگذارد که میتوان چهارچوب زمانی و مکانی آنرا روشن کرد؛ از اینراه میتوان پیوند هر پدیده تاریخی را با دیگر رویدادهایی که همزمان پیش آمده اند تعیین و یا رابطه آنرا با رخدادهای گذشته آشکار ساخت و بدینسان درست یا واقعی بودنش را نشان داد. دین اسلام و تاریخ آن نیز نمیتوانند جدا از این تجربۀِ آزموده شده و تاریخی باشند. از اینرو، آشنایی با دین اسلام بدون آگاهی از تاریخ عربستان و آیین ها و باورهای دینی مردم عرب پیش از اسلام، آشنایی با نیمی از حقیقت است. و از سوی دیگر آن تاریخی که نویسندگان مسلمان به نام تاریخ عربستان پیش از اسلام ارایه میدهند، قابل تاییدِ پژوهشگران تاریخ و باستانشناسان نیست، زیرا باستانشناسان هیچ ردپای تاریخی برای آن گزارش ها پیدا نمیکنند که مورد استناد و ادعایِ نویسندگان مسلمان هستند؛ کوتاه سخن اینکه، مسلمانان نمیتوانند تاریخ اسلام را به کمک افسانه هایی بنویسند که اثبات تاریخی آنها غیر ممکن است. مگر اینکه رویدادهای مورد نظر آنها در کرات آسمانی دیگر اتفاق افتاده باشند! یکی از این افسانه ها، تاریخی است که مسلمانان برای پیدایش شهر مکه بافته اند. با آنکه شهر مکه و خانه کعبه در دین اسلام جایگاه کلیدی دارند، و دین اسلام اعتبارش را از ساخته شدن خانه کعبه بدست ابراهیم گرفته است و مسلمانان دیرینگی این شهر را به زمان پیش از ابراهیم نسبت میدهند، ولی یافته های باستانشناسی نشان میدهد که شهر مکه در سده چهارم میلادی بدست مهاجرین یمنی و خانه کعبه در سده پنجم میلادی بدست یک پادشاه یمنی به نام اسد ابوکرب ساخته شده است.
به واژگونه قاره اروپا که در آنجا بارندگی فراوان سبب نابودی شتابنده آثار باستانی میشود، ولی در عربستان به دلیل خشکی هوا و بارندگی بسیار کم، آثار و سنگ نبشته های باستانی با دیرینگی 5000 ساله از یک مصونیت طبیعی برخوردارند؛ این شرایط زیستبومی ویژه اطلاعات بسیار سودمندی را درباره تاریخ عربستان در دسترس باستانشناسان گذاشته است. در این پیوند، میتوان به کمک آثار باستانی بدست آمده در عربستان، ردپایِ دودمان های پادشاهی فراوانی همانند «نبطی ها (Nabataeans)»، پادشاهی«Ma'in»، پادشاهی «Lihyan»..... را که در شمال، جنوب و مرکز این کشور فرمانروایی کرده اند از 700 سال پیش از میلاد مسیح دنبال کرد؛ و بازمانده ها و آثار پادشاهی های «عمان (Magan)» و « Dilmun» در شرق عربستان از 2000 سال پیش بدست آمده است [1]. سوای این عربستان پیوسته در اشغال فرمانروایی های بزرگ باستان همانند بابلی ها، آشوریان، ایرانیان و رومیان بوده است. با آنکه در گزارش های حکومتی این فرمانروایی های بزرگ و سنگ نبشته های بدست آمده از دودمان های پادشاهی عربستان، از پرستشگاه ها و شهرهایی همانند « Dedan, Qedar» و به ویژه از یثرب (مدینه) یاد شده است، که در نزدیکی آن منطقه ای بوده است که سپس تر شهر مکه ساخته شده است، ولی هیچ نام و نشانه ای از شهر مکه تا سده چهارم میلادی و خانه کعبه تا سده پنجم میلادی در اسناد حکومتی این فرمانروایی های بُزرگ و دودمان های پادشاهی عربستان یافت نمیشود! اکنون پرسش کلیدی این است که چرا این فرمانروایی های بزرگ باستانی هیچ اشاره ای در اسناد حکومتی شان به شهر مکه نکردند، با آنکه موقعیت جغرافیایی شهر مکه که در مسیر کاروان های بازرگانی و در نزدیکی دریای سرخ قرار دارد، اهمیت این شهر را از نگاه نظامی، سیاسی و اقتصادی برای آنها در سنجش با دیگر شهر های عربستان چندین برابر میکرد؟ آیا این جای شگفتی نیست که با آنکه همۀِ بنیاد اسلام بر این باور استوار شده است که خانه کعبه بدست ابراهیم ساخته شده است و شهر مکه از زمان ابراهیم وجود داشته است، ولی با اینهمه هیچ نام و نشانه ای از این شهر تا سده چهارم میلادی در تاریخ یافت نشود؟ و چگونه یک مسلمان «خردمند» میتواند بدون گرفتن یک پاسخ منطقی به پرسش بالا، چراغ خاموش از کنار آن بگذرد، و باورهای دینی خودش را جدی بگیرد؟
با آنکه امروز دین اسلام به نام دین یکتاپرستی پُرآوازه است، ولی پژوهش های بیطرفانۀِ تاریخی و باستانشناسی پیرامون آیین ها و باورهای دینی مردم عرب پیش از اسلام و سنجش آنها با دین اسلام و باورهای مسلمانان نشان میدهد که اسلام دنبالۀِ همان آیین های بت پرستی مردم عرب در سده هفتم میلادی ولی با یک شمایل نو است. برای نمونه، آیین حج و هفت بار دویدن به دور خانه کعبه، قربانی کردن چهارپایان برای خشنودی بت ها، نگه داشتن ماه های حرام، روزه در ماه رمضان، ستایش سنگ سیاه (حجرالسود)، سنگ زدن به شیطان، سعی صفا و مروه که پیش از این بت پرستان برای ستایش دو بت میان دو کوه میدویدند... از آثارهای برجای مانده آیین بت پرستی در اسلام است. کوشش های مسلمانان برای پیشگیری از آشکار شدن این حقیقت سبب شده است که آنها از یک سوی هیچ اهمیتی به تاریخ راستین عربستان پیش از اسلام ندهند؛ چنانچه در بالا اشاره شد، با آنکه کمابیش از 700 سال پیش از میلاد شمال و جنوب عربستان گواه دودمان های پادشاهی فراوانی همانند پادشاهی «نبطی ها (Nabataeans)»، پادشاهی«Ma'in»، پادشاهی «Lihyan»..... بوده است، مسلمانان بگونه ای در برابر تاریخ عربستان پیش از اسلام خاموش میمانند که انگار که مردم عربستان پیش از اسلام نه تاریخی داشته اند و نه آیینی! و یا اینکه مسلمانان با ساختن یک تاریخ دروغین برای اسلام، پژوهشگران را به بیراهه میبرند، و دقیقا این همان کاری است که تاریخنگاران آغاز اسلام همانند ابن هشام، این اسحاق و ابن عباس انجام دادند: ساختن یک تبارنامه دروغین برای محمد و یک تاریخ دروغین برای اسلام تا محمد را خویشاوند ابراهیم و اسماعیل نشان دهند و آنها را سازنده خانه کعبه[2].
با آنکه مسلمانان میپذیرند که مردم بت پرست مکه با نام «الله» آشنایی داشته اند (که از نام پدر محمد «عبدالله» آشکار است) و «الله» را پرستش میکردند، آنها میگویند که: «الله همان خدای ابراهیم است، ولی در گذر زمان، مردم بت پرست مکه در کنار پرستش الله به پرستش بت های دیگر روی آورده و برای او شریک درست کردند.» جدا از اینکه ما بخواهیم به این گفتار اندر شویم که ابراهیم یک شخصیت افسانه ای یا واقعی است، و یا اینکه در تورات هیچ اشاره ای به سفر ابراهیم به حجاز نشده است، ولی آنها که با تورات آشنایی دارند، میدانند که خدای ابراهیم «یهوه» نام داشت و نه «الله». و اگر این افسانه را بپذیریم که ابراهیم پس از گذر کردن از یک بیابان خشک به مسافت 1400 کیلومتر از کنعان (فلسطین امروزی) به مکه آمد تا خانه کعبه را بساد و آیین دینی خودش را در آنجا نهادینه و گسترش دهد، این پرسش پیش میآید که چرا مردم عربستان پیش از اسلام بجای پرستش خدای ابراهیم که «یهوه» نام دارد، «الله» را پرستش میکردند؟ و اگر «الله» خدای ابراهیم نیست، پس او کیست؟
سرچشمه «الله»
برپایه گزارش «Kenneth J. Thomas» دیرینه ترین اشاره به نام «الله» در شمال و جنوب عربستان کشف شده است که تاریخ آن به سده پنجم پیش از میلاد بازمیگردد [3]. برپایه پژوهش های نوین در افسانۀِ « Atrahasis» که بر چندین سنگ نبشه کندکاری شده اند، و تاریخ آنرا سده هفدهم پیش از میلاد تعیین کرده ند، «الله» به نام یک بُت یا خدایگان پرستش میشده است [4]. ولی این سنگ نبشته ها در عربستان کشف نشده اند، بلکه در گزارش بابلی ها آمده اند. آنچه که سبب شگفتی گذشتهنگاران و دینشناسان به یک اندازه شده است، این است که کارشناسان تاریخ در رشته «آشورشناسی» و ترجمه کننده های افسانۀِ «Atrahasis» دربارۀِ این اشارۀِ بسیار قدیمی تر به نام «الله»، که در جایگاه خدایگان پرستش میشده است، و در نوشتارهای کهن (همانند افسانۀِ «Atrahasis») آمده است، هیچ نشانه ای نداده اند. آگاهی از این گزارش مسلمانان را بیشتر آشفته میکند که «الله» کمابیش 4000 سال پیش خدای «خشونت و انقلاب» بوده است.
افسانۀِ « Atrahasis» در آغاز «الله» را بدینگونه تشریح میکند که چگونه همانند دیگر خدایان زیر فرمانروایی خدای «اِنلیل (Enlil)» و یا «اِلیل (Elil)» بینهایت کار خسته کنند و فرساینده میکرد. ولی بزودی قیام خدایان آغاز شد، و یکی از آنها خدای «خشونت و انقلاب» بود که او را «الله» مینامیدند (کارشناسان آنرا به نام «اَلا» تلفظ میکنند)؛ سنگنبشته ها چنین گزارش میکنند: سپس «الله» فریادش را بلند کرد و با خدایان که برادرانش بودند سخن گفت. «بیایید! بگذارید «اِلیل»، آن رزمجو و رایزن خدایان، را از جایگاهش برانیم. اکنون فریاد برای جنگ بکشید! بگذارید نَبَرد را با کارزار درهم آمیزیم!» خدایان به سخن او گوش دادند، بر سر جنگ ابزارهایشان آتش روشن کردند، مواد آتشزا را برای خدای آتش برافروختند [5].
برخی از تاریخنگاران بر این باورند که نام «الله» یک نام عربی است که از ضمیر اشاره «ال» در زبان عربی و «الاه» که به معنی «بت» است، ساخته شده است. به سخن دیگر «ال+الاه» به معنی «آن بت» بوده است که سپس تر به شکل «الله» درآمده است. تاریخنگاران همانند «Vaqqidi» گزارش کرده اند که «الله» بزرگترین بت در میان 360 بت بوده است و پیش از جنبش دینی محمد، از سوی بت پرستان ستایش میشده تا اینکه به بالاترین جایگاه در میان بت ها رسیده است. با آنکه قبیله های عرب از میان آن 360 بت، «الله» را به نام بزرگترین بت پذیرفته بودند، ولی هیچ تندیسی به نام او در بتخانه کعبه نساخته بودند. این 360 بت نماد روزهای سال بوده اند. « Ibn Al-Kalbi » از 27 تا از بت های پیش از اسلام نام برده است...جالب این است که مسلمانان نمیخواهند بپذیرند که پیش از نمایان شدن جنبش دینی محمد، بت پرستان شهر مکه «الله» را در خانه کعبه پرستش میکردند. و برخی از مسلمانان خشمگین میشوند، اگر آنها را با این حقیقت رو در روی کنند. ولی اسناد تاریخی از ادعای آنها پشتیبانی نمیکنند. سنگ نوشته هایی که از دوران پیش از اسلام بدست آمده است، دلیلی بر درستی این گزارش است [6].
هُوبَل (Hubal)
ابن هشام گزارش میکند که: عمرو بن لحی از مکه به شام رفت (که امروز بخشی از سوریه است). هنگامیکه او به شهر « Mab» رسید، در جاییکه نوادگان سام پسر نوح میزیستند، او دید که آنها تَندیس هایی را پرستش میکنند. عمرو بن لحی به آنها گفت، «این تندیس ها چی هستند که شما آنها را پرستش میکنید؟» آنها پاسخ دادند که این تندیس ها را از اینرو ستایش میکنند که هرگاه که آنها از این تندیس ها درخواست بارش باران کردند، و هرگاه که خواهان پیروزی بر دشمنانشان بودند، این تندیس ها آرزوی آنها را بجا آورده اند. عمرو بن لحی به نوادگان نوح گفت: «آیا شما میتوانید لطف کنید و یکی از این بُت ها را به من بدهید تا برای پرستش به عربستان ببرم؟» سپس، آنها یکی از بُت های بُزرگ به نام هُوبل (Hubal) را که بسان پیکر یک انسان بود، به او دادند. این بُتی که مردم شهر « Mab» سوریه به عمرو دادند، بُزرگترین بُت مکه شد. عمرو بُت هُوبل را به مکه آورد، آنرا در جایی نگهداشت و به مردم سفارش کرد که آنرا پرستش کنند. هُوبل را در نزدیکی یک چاه (شاید چاه زمزم) و پایین منطقه کعبه جای دادند. قبیله قریش این بُت را پرستش میکرد [7]
با آنکه بت پرستان به نام «الله» هیچ تندیسی را در بتخانه کعبه نساخته بودند، ولی عرب ها همۀِ ویژگی های «الله» همانند بزرگی و نیرومندی .....را به بُت هُوبل (Hubal) دادند و تندیس آنرا که همانند یک انسان بود سپس تر در بتخانه کعبه جای دادند. به سخن دیگر «هُوبل» تندیس خود «الله» بود و بت پرستان برای آمرزشخواهی و پایمردی و میانجیگری میان خودشان با «الله» به بُت «هُوبل» روی میآوردند. مسلمانان میگویند که عمرو بن لحی با اینکار مردم مکه را که از نوادگان اسماعیل هستند، از دین او منحرف ساخت.
خویشاوندی میان عرب های شهر مکه و نوادگان اسماعیل یکی دیگر از دروغ هایی است که ابن اسحاق برای برحق نشان دادن نبوت محمد رسول الله به تبارنامه ای افزود که برای محمد بافته بود. زیرا مردم مکه مهاجران یمنی بودند که در سده چهارم میلادی این شهر را برپا کردند. مهاجرت مردم یمن به عربستان و به ویژه به منطقه حجاز از آغاز سده نخست میلادی شروع شد که دلیل آن شکسته شدن سد ماریب و نابودی زمین های کشاورزی آنها بود. باستانشناسان توانسته اند وجود قبیله ای به نام اسماعیلی را در منطقه «هلال حاصل‌خیز (Fertile Crescent)» شناسایی کنند. بدون توجه به اینکه بخواهیم به این گفتاورد اندر شویم که نام این قبیله دلیل خویشاوندی آن با فرزند ابراهیم، اسماعیل بوده است یا نه، ولی باستانشناسان توانسته اند نشان دهند که آنها در یک چهارچوبِ زمانی محدودی میزیستند و در سده هفتم پیش از میلاد یعنی 1100 سال پیش از مهاجرت مردم یمن و قوم بنی هاشم (خانواده محمد) به منطقه مکه و برپایی این شهر، از نماگاه تاریخ ناپدید شده اند.

یاداشت ها


[1]Islam in the light of history
[2] Islam in the light of history
[3] Kenneth J. Thomas, Allah in Translations of the Bible, references to René Dussaud, Les Arabes en Syrie avant l’Islam (Paris, Ernest Leroux, 1907), pp. 141f., and Hitti, loc. cit., pp. 100f., citing the work of F. V. Winnett, A Study of the Lihyanite and Thamudic Inscriptions (Toronto: 1937), p. 30
[4] Date from Stephanie Dalley’s introduction to Atrahasis, in her Myths from Mesopotamia, p. 3.
[5] Atrahasis, tablet i, OBV i, i-ii, trans. Stephanie Dalley, in her Myths from Mesopotamia, p. 10, underline mine.
[6] Who Is This Allah?, G. J. O. Moshay, 1994, p 138

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر